مبانی ژنئولوژی(بخش دوم): فمینیسم

آکادمی ژنئولوژی

بدون تردید فمینیسم یک حلقه­‌ی مقاومتی مهم در تاریخ معاصر است. هر چند پس از نیمه­‌ی دوم قرن بیستم گفتمان مردانه­‌ی علوم اجتماعی مدرنیستی آغاز به ضربه زدن به این مبارزات نمود. این گفتمان که بر مبنای تفکیک سوبژه-ابژه و دیدگاه ابژه‌­گونه به زنان شکل گرفت را می‌­توان به عنوان سرمنشا همه­‌ی “دیگری­‌سازی”ها  ارزیابی نمود. فمینیسم جنبشی با تجارب غنی و گسترده در نظریه، سیاست، سازماندهی و مبارزه است. فمینیسم که دارای تجربه و ارزش­‌های عظیمی در مبارزه برای آزادی اجتماعی است، یکی از مهم‌­ترین مبانی ژنئولوژی محسوب می­‌گردد. ژنئولوژی در کنار نقد فمینیسم و جنبش‌های کنونی زنان مسائل آن را بخشی از مسائل خود تلقی کرده و در پی حل آن است؛  بی­‌گمان انتقادات دوسویه آغازگر یک ظهور نوین بوده و منجر به پویایی و فراهم آوردن زمینه­‌های بحث و گفتگو گشته و قطعا ضروری است. لازم به ذکر است نقد فمینیسم با درک و آگاهی از تلاش، دشواری­‌ها، ارزش‌ها و دستاوردهای کسب شده­ و مبارزات این جنبش است.

فمینیسم مطالعات بسیار مفید و سازنده­‌ای با هدف افزایش آگاهی، سازماندهی و عمل در مورد تاریخ زنان، مقابله با استثمار و استعمار جهانی و سرمایه­­­‌داری، نظام مردسالاری و روابط سلسله­‌مراتبی انجام داده است. بر این اساس اشتراک و کامل نمودن این پیکره‌ی عظیم تجربه و اندوخته و بهره­‌گیری از آن مهم است. هدف ژنئولوژی نیز درهم‌­شکستن و غلبه بر قالب‌های مدرنیستی، دیدار با زنان مناطق مختلف جهان و استفاده از تجارب آنان و تقویت روشنگری و راه­‌هایی جهت نیرومند نمودن جریان مبارزات زنان که زمینه­‌های انقلاب زنان را فراهم نماید، است. این جریان و خط مبارزاتی دام‌های نظام مردسالاری، بازی‌های سیاسی لیبرالیسم و تحریف و ضمیمه نمودن این مبارزات را به نظام درهم خواهد شکست. “جنبش فمینیستی، در پرتو این واقعیات ناچار است که رادیکال‌ترین جنبش مخالف نظام گردد. موضوع آزادی، برابری و دموکراسی زنان که نه تنها مدرنیته­‌ی رسمی بلکه نظام تمدنی تمامی ادوار هیرارشیک و دولت‌­گرا با نفوذ در همه­‌ی بافت‌های اجتماعی از لحاظ ذهنی و جسمی آنان را به اسارت درآورده و به شکل ژرف­‌ترین بردگی به کار واداشته‌اند، مستلزم فعالیت‌های تئوریک، مبارزات ایدئولوژیک و ‌عالیت­‌های برنامه‌ای-سازمانی بسیار وسیع و مهم­‌تر از همه اقداماتی نیرومند می‌باشد. بدون این­‌ها فمینیسم و فعالیت‌های حوزه­ی زنان، فراتر از فعالیت‌های لیبرال زنان که در راستای تسهیل کار نظام صورت می‌گیرد، معنای دیگری نخواهند داشت.” (عبدالله اوجالان، آزمونی در باب جامعه­‌شناسی آزادی) نکات و انتقاداتی که رهبر خلق کرد، عبدالله اوجالان به آن اشاره نموده برای همه‌ی زنانی که برای آزادی تلاش می­‌کنند، مهم است. زیرا دام‌های نظام سرمایه جنبش­‌های در حال توسعه­‌ی زنان را خطری برای خود تلقی نموده و در تلاش برای وارد آوردن ضربه به این جنبش­‌ها است. صرفا با داشتن دیدگاهی انتقادی به نظام و یا تجزیه و تحلیل تئوریک بدون پیشبرد مبارزاتی جامع نمی­‌توان از این دام‌ها رهایی یافت. عدم غلبه برای این سیاست‌ها رهایی و آزادی زنان و حتی تضمین زندگی در دنیایی که درآن زندگی می‌کنیم، محقق نخواهد شد.

تنوع­‌بخشی به مبارزات و گذر از مرکزگرایی با محوریت غرب

اغلب مسائل مردم خاورمیانه و به ویژه زنان را به عدم مدرن شدن این جوامع نسبت می­‌دهند. بدون تردید یکی از دلایل چنین ارزیابی­‌ای عدم آگاهی دنیای غرب از پویایی جامعه­‌ی اخلاقی و سیاسی موجود در خاورمیانه و نگاهی اوریانتالیستی و تفسیری  از آن است. در ارتباط با این مبحث فمینیسم اسلامی هم چنین انتقادی به فمینیسم مبنی بر عدم مدنظر قرار دادن واقعیات اجتماعی و تاریخی زنان شرق داشته است. بدین منظور لازم است فمینیسم آکادمیک پیش‌­فرض­‌های کنونی علوم اجتماعی که تاثیرات اوریانتالیسم در آن نفوذ داشته را زیر سوال ببرد. یکی دیگر از مباحثی که باید مورد نقد قرار داد دیدگاه غرب­‌محور و مدرنیستی به مبارزات زنان است. با نگاهی به تاریخ مبارزات فمینیستی خواهیم دید که اغلب در میان زنان طبقه­‌ی متوسط تحت تاثیر جریان­‌های روشنگری، راسیونالیسم و فردگرایی توسعه می‌­یابد. لذا گرایش کلی این است که مسائل اصلی با درک لیبرال بورژوایی از برابری و آزادی چاره­‌یابی خواهد شد. این رویکرد مرکزگرا در اغلب گرایشات فمینیسم مشاهده و مسائل و دغدغه­‌های زنان از تنوعات فرهنگی و هویتی با همان روش و دیدگاه نگریسته می­‌شود.  غلبه بر دیدگاه مبتنی بر مرکزگرایی غربی و نخبه­‌گرایی طبقه متوسط با گذر از نگرش مدرنیستی امکان­‌پذیر است. زیرا دنیای شرق تاثیرات درهم‌­تنیده­‌ی سیاست، دولت، قدرت، مذهب، استعمارگری و جنسیت­‌گرایی را به طور عمیق تجربه می­‌کند به همین دلیل جستجوی راه­‌حل‌ها در راستای قوانین و رفرم مانع از دیدن کلیّت مسائل، واقعیات و چالش‌های زنان متعلق به ملیّت‌های دیگر می­‌شود. بنابراین نیاز است واقعیات این مردمان و زنان را مطابق با واقعیات فرهنگی و اجتماعی آنان در کنار تاثیرات دین، مذهب و ملی­‌گرایی که ذهنیتی غالب است، مورد تفسیر قرار داد. در نهایت بایست گفت لازم است فمینیسم از دیدگاه اوریانتالیستی گذر نموده و با درک مسائل زنان شرق نقطه­‌ی شروعی بر گذر از رویکردهای غالب مرکزگرا و مدرنیستی راه­‌های جدید و مشترک مبارزاتی خلق نماید. ایجاد بسترهای لازم جهت بهره­‌مندی از تجربیات مبارزاتی مشترک، توانمندسازی و اجتماعی نمودن هویت زنان به گسترش چشم­‌انداز فمینیسم در همه­‌ی جغرافیاها یاری خواهد نمود و موجب غنی­ نمودن روش‌های مبارزات بر مبنای شناخت مقاومت و دستاوردهای متقابل خواهد نمود.

سازماندهی و دیدگاه جامعه­‌پذیری

پیش از پرداختن به نقد لازم است به این نکته­‌ی مهم اشاره نمود که فمینیسم  پیشبرد آزادی زن را از نقطه‌ی درستی آغاز نمود. نخستین گام که همان رمزگشایی از روش و الگوهای فکری و هجمه­‌های ایدئولوژیک زن‌­ستیز بود که از سوی نظام مردسالاری شکل گرفته و انجام پژوهش­‌های نظری در این زمینه بسترهای مبارزه با نظم موجود را فراهم نمود که بدون تردید بسیار تاثیرگذار بوده است. لذا نتایج این پژوهش‌ها در توسعه­‌ی سازماندهی در همان سطح تاثیرگذار نبوده است. در نخستین مراحل مبارزات فمینیستی سازماندهی زنان در سطحی گسترده صورت می‌گیرد. باشگاه، انجمن و سازمان‌های محلی، ملی و بین­‌المللی زنان توسعه می‌­یابد و در این فعالیت­‌ها جلسات منظم، برنامه و روش­‌های مبارزات مشترک در کنفرانس‌ها تعیین می­‌گردد. این نوع فعالیت‌ها پاسخگوی نیازهای مبارزات فمینیستی بود. مجلات و روزنامه‌هایی جهت ارتقای مباحث نظری، سازماندهی و آگاهی زنان منتشر و موضوعات جامع پژوهشی و مطالعاتی به صورت کتاب چاپ می‌­شود و کنفرانس­‌های بین­‌المللی در راستای کسب حقوق برابر در همه­‌ی عرصه­‌ها برگزار می‌­شود. در دهه­‌های هفتاد میلادی زنان به مسائلی همچون فرهنگ پدرسالاری، جنسیت­‌گرایی اجتماعی، تبعیض جنسیتی، خشونت جنسی، سقط جنین، کنترل زایمان، سکسوالیته، سیاست­‌های کار و بدن و رد تفکیک حوزه­‌ی خصوصی و حوزه­‌ی عمومی می‌­پردازند. زیر سوال بردن و تحول مفاهیم، نظریه‌ها، نهاد و سیاست‌های نظام مردسالاری یکی از بخش‌های مهم مبارزه است. لذا فمینیسم علی­­رغم دانش تاثیرگذار و عظیمی که ایجاد نموده نقش و مسئولیتی را در ضرورت و دامنه‌ای که جوامع در تغییر و تحول اجتماعی به آن نیاز دارند را بر عهده نمی‌گیرد و از لحاظ استراتژی سیاسی محدود مانده است. به همین دلیل جریان­‌های فمینیستی از دیدگاه جوامع و نظام­‌های دولتی و قدرت­‌محور نتوانسته­‌اند «جریان اصلی آلترناتیو» باشند و بیشتر به عنوان «جنبش‌های امید» دیده می­‌شوند و علیه مدرنیته‌ی سرمایه‌­داری و پراکندگی در توسعه­‌ی یک سیستم جایگزین و مبارزه با این تنگنا مواجه­‌اند. بنابراین اگرچه در گرایش‌های مارکسیستی-سوسیالیستی، آنارشیستی و اکوفمینیستی در تعریف نظام آلترناتیو ‌پیشرفتی صورت گرفته باشد هم، در روش و عمل ضعف وجود دارد؛ از سوی دیگر فردگرایی یکی از موانع اصلی همبستگی میان فمینیست­های غربی و مبارزات فمینیستی و مانعی بر سر راه پیشرفت این مبارزات محسوب می­‌گردد.

در رژیم­‌های سیاسی مبتنی بر قدرت و منطق دولتی حق تعیین مرگ و زندگی و هر نوع قانون را متعلق به خود می­‌دانند. این رویکرد جامعه را مورد تحمیق و فریب قرار داده و در تلاش برای دور ساختن از حقیقت خود است. به همین دلیل به اندازه­‌ی تحلیل سیستم، سازماندهی در مقابل آن هم مهم است. فمینیسم به دلیل نادیده گرفتن رابطه­‌ی میان آزادی، سازمانی بودن و اجتماعی­‌ گشتن، مدل جامعه­‌ی مدنظر خود را ایجاد ننموده و هدف مشخصی برای پیشبرد مبارزه­‌گری زنان ندارد. اگر نسبت به این واقعیاتی که زیسته می‌­شود بی­‌توجه بود و در برابر آن سکوت کرد و صرفا در مورد آن دانش تولید نمود به معنای تقابل با نظم موجود نیست. با این حال فمینیسم ماهیتا و به اقتضای کاراکتر یک جنبش ضدمیلیتاریستی، قدرت و فاشیسم و ضد نظام بودهرو یکی از نیروهای محرّک مبارزات آزادی و رهایی زنان است.

یکی دیگر از مسائل مرتبط با عدم سازماندهی از دست دادن نقاط مشترک جهت هر نوع مبارزه و فعالیت­‌های مشترک است. اینها موضوعاتی هستند که بایستی توسط جنبش‌های فمینیستی برای پیشبرد راه‌­حل‌های رادیکال مورد بحث قرار گیرد. به همین دلیل ضد نظام بودن در عین حال مستلزم مقاومت در برابر فرهنگ مدرنیته­‌ی سرمایه‌­داری و ادراک لیبرال از آزادی و دفاع از هویت اجتماعی است. بنابراین نیاز به ایجاد شخصیت و سازماندهی رادیکال فمینیستی در برابر هجمه‌های ایدئولوژیک و سیاسی نظام همچنان اهمیت خود را حفظ نموده است. از سوی دیگر تلاش برای حذف شکاف میان تئوری و عمل شاخصه‌ی مهمی جهت تعهد به مبارزات فمینیستی است. بحث در مورد تاثیرات لیبرالیسم در گفتگو، تصمیم­‌گیری­‌ها و اقدامات اخیر در زمینه­‌ی سازمانی و عملی امیدوار کننده است و نشانه‌ی مسئولیت­‌پذیری و خودانتقادی می­‌باشد. مبارزات زنان بسیار حساس و حیاتی­‌تر از آن است که آن را به گفتمان­ها و قوانینی که از سوی مکانیسم‌های دولتی و سیستم تولید و وضع می­‌شود، گره زد. نیاز به استقرار دیالکتیک آگاهی، سازماندهی و عمل و قابل دسترس نمودن فمینیسم برای همه­‌ی زنان یک ضرورت است.

نوع دیدگاه به تاریخ

یکی از قوی­‌ترین ارکان برساخت جنسیت‌گرایی، تاریخ­‌نگاری رسمی است. یکی از انتقادات اصلی فمینیسم به علوم اجتماعی مدرنیستی نگارش تاریخ با دیدگاه و ادبیاتی مردانه است. علم تاریخ به طور آگاهانه به واقعیت زنان نپرداخته و تلاشی برای آشکارسازی این واقعیت ننموده و ادعاهایی را که خود فرموله نموده را به عنوان حقیقت ارائه داده است. این نقد فمینیسم به این معنا درست است که دیگر نمی‌­توان همچون گذشته تاریخ را مورد ارزیابی قرار داد. همان‌گونه که تاکنون زوایای تاریخ زنان آشکار نشده؛ نمی‌­توان گفت زنان ذهنیتی که محصول دیدگاه مردانه به تاریخ را که در همه‌ی بافت‌های جامعه نفوذ کرده  را به طور کامل زدوده­‌اند. علوم اجتماعی نیز از دیدگاه مسلط مردانه­ مبرّا نیست و تاریخی که به عنوان جامعه­‌ی زن­‌محور تعریف می‌­شود و هنوز هم همچون طولانی‌­ترین مدت تاریخی (98%  تاریخ اجتماعی) بیان می­‌گردد، آشکار نشده است. به همین دلیل آیا درست است که همه­‌ی ارزش­‌های خلق شده­‌ی زنان و مبارزات آنان در هر نقطه‌ای از جهان که توسعه یافته، در محدوده­‌ی فمینیسم قرار گیرد؟ بدون شک این جنبش بر بخشی از تاریخ زنان به راستی تاثیرگذار بوده و در برخی از جغرافیاها پیشگام آزادی زنان بوده است. لذا جهان ما بسیار گسترده و دارای فرهنگ و مردمانی متنوع و متفاوت است. زنان هزاران سال تجارب و مبارزات خود را بر مبنای فرهنگ بومی خود زیسته و نامگذاری نموده‌­اند. فرایندهایی وجود داشته که ارزش‌های بنیادین زنان به آن جامعه فرم داده و داده‌های باستان­‌شناسی و علمی زیادی وجود دارد که این واقعیات را اثبات می­‌کند. امروزه نیز تجارب زنان مبتنی بر خصلت­‌های محلی دارای ابعادی چندگانه است و بر اساس ویژگی­‌های منحصربفرد خود ادامه دارد. با نظری بر مبارزات محلی زنان و زوایای شرایط خاصی که در آن قرار دارند؛ فمینیسم اسلامی، فمینیسم رنگی و فمینیسم کردی تا چد می‌­تواند بیانگر مبارزات بسیار دشوار آنان باشد؟ لازم است این سوالات مطرح گردد. چرا که بسیاری از زنانی که این تجارب و آزمون­‌ها را از سر گذرانده‌اند خود را به عنوان فمینیست و مبارزات خود را فمینیستی نمی­‌دانند. تداوم کاربرد این عناوین و عدم جای دادن عناوینی که این زنان برای تجارب خود به کار می‌­برند در ادبیات فمینیستی نیز نقدی است که لازم است از آن گذر صورت گیرد. بنابراین تلاش برای درک آزمون­‌های مبارزاتی زنان در سراسر جهان با نام آن­‌ها یکی از مهم­‌ترین کمک­‌ها به مبارزات آزادی زنان جهان است.

جنبش آزادی زنان کُرد و فمینیسم 

هنگام شکل­‌گیری مبارزات گریلایی و آزادی زنان در کردستان، جریان­‌های فمینیستی در ترکیه این جنبش را در فمینیسم موج سوم قرار داده و در محافل و مجلات فمینیستی به عنوان “فمینیسم کردی” تعریف می­‌کردند. از سوی دیگر از دیدگاه این جریان­‌ها مبارزات تاثیرگذار زنان در این جنبش تحت‌الشعاع مبارزات و مطالبات ملی قرار دارد و جنبش آزادی کردستان رویکردی عمل­‌گرا به  زنان برای “اهداف ملی” دارد. جنبش آزادی زنان کرد که در مبارزه جهت آزادی ملی و برقراری سوسیالیسم در کردستان توسعه و سازماندهی شده بر مبنای انتقاد و یا تایید فمینیسم اساسا به عنوان یک جریان جنبش فمینیستی ظاهر نمی‌­شود. زنان کرد که از ابتدا وارد صفوف مبارزه شده‌اند در برابر انکار ملی و استعمارگری، مبارزات جهت استقلال و آزادی را در اولویت قرار دادند. درک تضادهای جنسیتی و چاره‌­یابی و گذر از آن و گام برداشتن در راستای خودسازماندهی و هویت‌­یابی بعدها ارتقاء می‌­یابد. پس از کسب هویت ایدئولوژیک، سیاسی و سازمانی و ایجاد ابزارهای مبارزاتی و تعیین خط عمل، رویکرد و تعامل با جنبش­‌های فمینیستی وارد مباحث آنان می­‌گردد. همانند جنبش آزادی زنان کردستان، بسیاری از جنبش­‌های زنان در بسیاری از کشورها خود را به عنوان یک جنبش فمینیستی تعریف نمی‌کنند و مبارزات خود را بر مبنای ارزش­‌های فرهنگی و سنت مقاومت و تجارب خود شکل داده‌اند. محدود کردن مبارزات زنان به جنبش فمینیستی خطر نادیده‌انگاری خاستگاه و محتوای علمی، اجتماعی و تاریخی سایر تلاش­‌های نظری و عملی در رابطه با هویت و مقاومت زنانه را به دنبال دارد. در بسیاری از کشورها زنان در مبارزات انقلابی خود تجربیات منحصربفرد خود را خلق کرده‌اند. مبارزات زنان بر یکدیگر به طور مثبت و سازنده تاثیر می­‌گذارد. صیانت از مبارزات و جنبش‌های زنان در همه­‌ی دنیا بیانگر رویکردی فراگیر است.

 بنابراین فمینیسم نیاز به یک سنتز جدید در تفسیر ایدئولوژی، سیاست، سازمان، عمل، زندگی، شخصیت و مبارزه نیاز دارد. این سنتز جدید می‌­تواند منجر به تحلیلی جدید و پیشرفته­‌تر از پارادایم باشد؛ زمانی که وارد جامعه و زندگی اجتماعی گردد می­‌تواند خلأهای موجود را پر کند. از سوی دیگر با توجه به اینکه سده‌ی 21 را به عنوان سده­‌ی زنان تعریف می­‌کنیم، فمینیسم می­‌تواند با کنشی رادیکال و عملکردی سیاسی، ایدئولوژیک و سازمانی و گذر از مرحله­‌ای طولانی از سکوت و بلاتکلیفی و درک تناقضات به نمایندگی از زنان وارد عمل گردد.

 ژنئولوژی این سنتز را به عنوان مدرنیته­‌ی دموکراتیک تعریف می­‌کند و با آنالیزهای جامعه­‌شناختی، علمی و تاریخی نقش مهمی در این تلاش‌ها خواهد داشت و با ایجاد بستری نیرومند جهت شناخت ژرفای تاریخی و فرهنگی واقعیت شرق، در سنتز شرق-غرب نقش مهمی خواهد داشت. ژنئولوژی متکی به ارزش و میراث مبارزات و تجارب زنان جهان و جنبش آزادی زنان کرد که قریب به نیم قرن در مقابل دولت و سیستم سرمایه‌داری و جنسیت­‌گرایی اجتماعی و ستم به زنان است، می‌­باشد. با بررسی پیوند میان زن، زندگی و جامعه همراه با ابعاد تاریخی و کنونی آن، تخریبات سیستم مردسالاری را در تمامی عرصه‌های زندگی آشکار نموده و راه­‌های گذر از آن را ارائه خواهد داد. ژنئولوژی جایگاه مهمی در پیشبرد الگوی جامعه‌­شناختی انقلاب زنان دارد. ژنئولوژی دانش همه است و متعلق به همه­‌ی زنان دنیا و معرف نیروی بنیادین اجتماعی می‌­باشد. ژنئولوژی دانش زندگی مشترک که نخستین بار در سال 2008 در دفاعیه عبدالله اوجالان به نام “جامعه­شناسی آزادی” به عنوان زن‌­شناسی تعریف شده، می­‌باشد و در پرتو داده­‌های تاریخی، اجتماعی و علمی در کانون توسعه­‌ی جامعه‌­شناسی آزادی قرار دارد. ژنئولوژی مبتنی بر دانش اجتماعی و علم با محوریت زنان ارتقا می­‌یابد و با تحلیل فرایند، ایدئولوژی­، سیستم و روش‌هایی که زنان را از توسعه­‌ی این دانش بازداشته است، حافظه­‌ی اجتماعی را احیا می­‌کند. لازم به ذکر است ژنئولوژی خود را به جای فمینیسم و یا در نقطه­‌ی مقابل آن قرار نمی­‌دهد. فمینیسم یک ایدئولوژی و یک جنبش مبارزاتی و سیاسی است در حالی که ژنئولوژی بیانگر حوزه­‌ی علم است که با دیدگاهی کلیت‌­مند تحول اجتماعی را در دستور کار خود قرار می‌­دهد. لذا وجه مشترک آنان درک نیاز زنان به آزادی و ارائه راه­های چاره‌­یابی است. بیان عبدالله اوجالان مبنی بر اینکه “ژنئولوژی یاریگر فمینیسم خواهد بود” رویکرد ما در برابر فمینیسم را روشن می‌کند. فمینیسم یکی از جنبش‌های رادیکال در برابر نظام بوده و لازم است خود را از تاثیرات لیبرالیسم که در تلاش برای مبهم کردن تعریف سوبژه-هویت است، برهاند. در برابر سیاست­‌های زن­‌ستیز نظام سرمایه و جنگ ویژه در برابر زنان نیاز به پیشبرد مبارزات به صورت مشترک و برقراری پیوندهای سازنده­ وجود دارد. بر عهده گرفتن این مسئولیت و تلاش برای معنا بخشیدن به این نیازها نقش مهمی در رسیدن به آزادی اجتماعی است.

­

ممکن است شما دوست داشته باشید