با شعار “ژن ژیان آزادی” به سوی انقلاب زنان*

نظام مدت­‌هاست که شانس اصلاح از طریق رفرم­‌ها را از دست داده است. چیزی که لازم است، یک «انقلاب زن» است که باید در تمامی حوزه‌های اجتماعی صورت گیرد. همان­گونه که بردگی زنان ژرف‌ترین بردگی است، انقلاب زن نیز باید ژرف‌ترین انقلاب آزادی و برابری باشد. انقلاب زن هم از حیث نظری و هم حیث عملی، مستلزم ریشه­‌دارترین اقدامات است. قبل از هر چیز یک مبارزه­‌ی متوالی و مستمر در برابر ایدئولوژی جنسیت­‌گرا لازم است. انقلاب زنان همچنین مستلزم مبارزه­‌ی اخلاقی و سیاسی در برابر ذهنیت تجاوزگری است که بیست و چهار ساعته در حال جریان می‌باشد. همچنین مستلزم محکوم‌سازی و رد پدیده­‌ی به دنیا آوردن بچه جهت خدمت به قدرت و استثمار است. مستلزم سپردن کامل اراده­‌ی به ‌دنیا آوردن بچه به زن آزاد شده است. مستلزم ایجاد انقلاب در ایدئولوژی خاندان و خانواده می‌باشد. به نظر می­‌آید که مهم­‌ترین مورد نیز این است که بایستی از فلسفه و یا به عبارت صحیح­‌تر بی­‌فلسفه­‌گی زندگی کنونی با زن، گذار نمود. نیروی زندگی با زن را بایستی با نگرش مبتنی بر داشتن فرزندان و ارضای میل جنسی مرتبط ندانست، بلکه باید آن را به عنوان ژرف‌ترین پیوند دوستی، رفاقت و اجتماعی بودن در امر ایجاد زیبایی، صداقت، صلح و اصالت، همچنین تشریک مساعی و تسهیم آزادانه و برابر مشاهده کرد… عشق راستین تنها می­‌تواند به گونه‌ای متقابل در چارچوب توازن نیروی حقیقت اجتماعی در پیش گرفته شود. شخصیت­‌هایی که به بردگی، تجاوز و قدرت آلوده گشته‌اند، به هیچ وجه نمی‌توانند عشق ‌ورزند. آزمون­‌های ناموفق و ورشکستگی خانواده­‌ها که به طور گسترده و مستمر روی می­دهند، این واقعیت را تصدیق می‌­کند. در صورتی که زن نیز حداقل به اندازه‌ی مرد دارای نیرو و فرزانگی اجتماعی باشد، می­‌تواند محبت و زیبایی را به گونه­‌ای عاری از قدرت و در محیطی صلح‌آمیز به صورت برابر و آزادانه بیافریند و از طریق تسهیم و تشریک مساعی وارد عرصه­‌ی حیات گرداند. روزگار کنونی یعنی سده­‌ی بیست‌­و یکم اولویت‌دهی به انقلاب زن را به حالت ‍‍‌یک شرط لازم درآورده است. شعار «یا زندگی، یا بربریت» این انقلاب را الزامی می­‌گرداند.” (1) 

مقدمه

اگرچه جریان­‌های بسیاری قرن 21 را به عنوان “سده­‌ی زنان” پیش‌­بینی کرده بودند لذا رهبر آپو نخستین کسی بود که به صراحت سده­‌ی 21 را به عنوان “سده­‌ی انقلاب زنان” که مبتنی بر ایدئولوژی آزادی زنان است، تعریف نموده است. وی در سال­‌های 1990 بر زنانه بودن انقلاب کردستان تاکید نمود و در راستای خروج از انسداد ایدئولوژی سوسیالیستی، گام‌های موثری جهت آزادی زنان برداشته است. بر مبنای این پیش­‌بینی و آماده­‌سازی بسترهای آن است که با اعلام “ایدئولوژی رهایی زن”، تشکیل حزب زنان و در ادامه با تکوین ارتش زنان که سی سال مبارزه را پشت سر نهاده، وارد این سده شدیم. این روند سی ساله­، انقلاب کردستان را به عنوان یک انقلاب زنان شکل داده و به جنبشی ارتقاء یافته که بر پایه‌ی ارزش‌های گرد آمده پیرامون آن، توانایی ارائه­‌ی رهنمودهای نظری، سازمانی و عملی در راستای تحقق انقلاب زنان جهان را داراست.

لاینحل باقی ماندن کهن­‌ترین و اساسی‌­ترین چالش که به معضل سرکوب شونده-سرکوب کننده منتهی شده، به وضعیتی رسیده که با تخریب طبیعت، زن­‌کُشی و جامعه به مرز فاجعه رسیده است. زنانی که در ده سال گذشته بیشترین هزینه را برای بحران ساختاری نظم موجود پرداخته‌اند، در سراسر جهان از رهبران اصلی مخالفان اجتماعی مدرنیته­‌ی سرمایه­‌داری محسوب می‌­شوند. موج مقاومت زنان در برابر دولت‌های دیکتاتوری، گروه­‌های تبهکار، متجاوزان، سیستم سرمایه‌­داری و تخریب محیط­زیست در بسیاری از نقاط جهان افزایش یافته است. تظاهرات و اعتصابات گسترده، سازماندهی، ارتقای مکانیسم­‌های خودفاعی و روش­‌های خلاقانه‌ی دیگری همچون رقص، موسیقی، آواز و تئاتر از سوی زنان و در شرایط سخت مبارزه برای تمامی زنان و ملت‌های تحت ستم امیدبخش است. لذا با شرایطی که با آن روبه‌­رو هستیم به بیش از امید نیازمندیم.

ما به عنوان  جنبش آزادی زنان کُرد یکی از جنبش­‌هایی هستیم که سال­‌هاست به مباحث پیرامون انقلاب زنان پرداخته و دارای ادعای پیشاهنگی برای تحقق انقلاب زنان بوده و در راستای آن گام‌های موثری برداشته­‌ایم. اگرچه میلیون­‌ها زن و سازمان‌های بسیاری برای آزادی زنان مبارزه می­‌کنند، لذا جنبش آزادی زنان کُرد یکی از نیرومندترین جنبش‌هایی است که در این موارد انتظارات بسیاری را ایجاد و مسئولیت­‌های فراوانی را بر عهده گرفته است. از سوی دیگر کاراکتر عصر موجود و وضعیت کنونی بازتابی از نیاز به تفکر، بحث، عمل و نهادینه‌­سازی در سطح جهانی است. به عبارتی گردش شبح انقلاب زنان در دنیا آغاز شده است. چنین فرصت­‌های تاریخی ممکن است همواره فراهم نگردد. از آنجایی که پیشاهنگی انقلاب زنان را بیان نموده­ایم که متاثر از خصلت شرایط موجود و قیام زنان امکان­پذیر شده، نیاز به عمل و تصمیماتی در این راستا وجود دارد.

تجارب قریب به چهل سال مبارزات ما نتایجی حاصل نموده که تجسم انقلاب زنان در سراسر کردستان را امکان­پذیر ساخته است. علی­رغم مواجهه با حملات، موانع و فشارهای مداوم دشمن سطح سازماندهی و نهادینه شدن فعالیت­‌های ما  در شمال (باکور) کردستان و ترکیه تاثیرات عمیقی بر جامعه­‌ی کردستان و ترکیه ایجاد نموده است. از سوی دیگر انقلاب روژاوا که در کاراکتر یک انقلاب زن­‌محور است  تاثیرات منطقه‌ای و جهانی دربرداشته است. در شرق (روژهلات) و جنوب (باشور) کردستان نیز مبارزات زنان زمینه­‌های نیرومندی جهت تحقق یک انقلاب اجتماعی فراهم نموده است. بنابراین تحولاتی که ما در کردستان آغاز نمودیم دارای خصلتی انقلابی بوده که به تدریج هویت جدیدی از زنان در خاورمیانه ایجاد کرده و در سال‌های اخیر بر تمامی ملت­های تحت ستم وبه وِیژه زنان عرب، ایرانی، بلوچ و افغانی تاثیرگذار بوده است. مقاومت و مکانیسم‌های خودفاعی جنبش آزادی­خواه زنان کردستان، تعمق در مبارزه­‌گری زنان، پیشبرد سازماندهی ویژه‌ی زنان و حضور فعال در عرصه­‌ی سیاست و اتکاء به توانایی خود و خارج از نظم موجود مبارزه نمودن و بر عهده گرفتن رهبری نشان از سطحی از آزادی زنان است که تاثیری جهانی داشته و این پیشرفت­‌ها توجه قدرت­‌های هژمونیک سرمایه‌­داری را نیز برانگیخته است.

نظم مردسالاری هژمونیک از بحران­‌های موجود که خود بانی آن است، آگاه بوده و از پتانسیل انقلاب زنان به عنوان یک آلترناتیو نیرومند نیز آگاه است. به همین دلیل تصادفی نیست که جغرافیای جنگ جهانی سوم و انقلاب زنان خاورمیانه بوده و مکان تقابل نیروهای هژمونیک و زنان به عنوان رهبری تحقق یک انقلاب اجتماعی است. بدون تردید ظهور رژیم‌های فاشیستی و دیکتاتوری که نهادینه­‌شده‌­ترین فرم مردسالاری است، ارتباط مستقیمی با این موضوع دارد. با توانمندی بیشتر پتانسیل­‌ها و نیروهای انقلاب، اقدامات ضدانقلابی نیز همواره در تلاش برای خنثی کردن این پیشرفت­‌ها و پتانسیل­‌ها بوده است. در حالی که نظم نئولیبرال خود را بازسازماندهی و بازتولید می­‌کند، از دیگر سو استراتژی­‌هایی جهت تضعیف بنیان­‌های انقلاب زنان اتخاذ می­‌کند. در پس هجمه­‌های علیه مبارزات زنان این واقعیت نهفته است. بر این مبنا علاوه بر استفاده از فرصت­‌ها و مقتضیات شرایط کنونی در راستای کسب دستاوردهای بیشتر، دفاع از خود و دستاوردهایمان یکی از اولویت­های اصلی مبارزاتمان محسوب می‌­شود.

در سال‌های گذشته برجسته شدن توانایی ما در پیشاهنگی تحقق انقلاب زنان، جنبش ما را آماج حملات شدیدی قرار داده است. نظم موجود در تلاش برای جذب و همگون­‌سازی هر سیستمی که توانایی و پتانسیل جایگزینی برای آن دارد، است. درچند سال­ گذشته تشدید جنگ‌های ویژه و روانی و به ویژه از میان برداشتن رهبران جنبش آزادی زنان کُرد بخشی از این سیاست­‌ها است. استفاده از روش سخت‌افزاری و حذف فیزیکی افزایش یافته است. ترور پیشاهنگ جنبش آزادی زنان کُرد سارا (ساکینه جانسز) و روژبین و روناهی در پاریس و پس از آن اوین گویی آغازی بود بر ادامه­ی قتل زنان کُرد در هر چهار بخش کردستان. رفقایمان بریوان زیلان، راپَرین آمد، ناگهان آکارسل در جنوب کردستان، لیلا آمد و آخین در شمال کردستان، ژیان تولهلدان، ریحان آموده و شروین در روژآوای کردستان به شیوه‌ای سیستماتیک و برنامه­‌ریزی شده در راستای حذف فیزیکی رهبران جنبش زنان کرد مورد هدف قرار گرفتند. قرار دادن رفقایمان در فهرست تروریستی، شکنجه و اعدام در زندان­‌ها، بی­‌احترامی به جنازه­‌های رفقایمان در جنگ و در کنار آن قتل مادران و زنان فعال کُرد در عرصه‌ی اجتماعی همچون دایه تایبَت، هَورین خلف و یُسرا یوسف و پلمپ مراکز زنان و دستگیری آنان بخشی از سیاست­‌های نابودسازی زنان است.

ربودن، دستگیری و شکنجه­‌ی  زنان و اشاعه­‌ی فساد نتیجه­‌ی این استراتژی است. تمایل لیبرالیسم به استفاده از همان روش‌هایی که در اروپا در راستای انحلال و یا جذب جنبش‌های زنان در سیستم موجود صورت گرفته هم اکنون در آمریکای لاتین، آفریقا، هند، افغانستان و بسیاری از کشورهای خاورمیانه انجام می­‌گیرد و در حال حاضر تلاش‌هایی برای تضعیف و لیبرالیزه نمودن جنبش زنان در روژآوای کردستان وجود دارد. بنابراین یگانه راه دفاع از خود و دستاوردهای انقلاب زنان در برابر این حملات و وارد نمودن ضربه‌های موثر بر نظم موجود تمرکز بر اهداف انقلاب زنان است. انقلاب زنان تنها راه تحقق ادعای رهبری ما و جلوگیری از نسل­‌کُشی زنان است که به موازات تخریب جامعه و طبیعت پیش می­‌رود. بر مبنای این پیشرفت­‌ها و زمینه‌ها و امکانات انقلاب زنان بایستی میزان وابستگی حزبی ما ( چه به عنوان کادرهای پاژک) و  چه زنانی که در عرصه­‌های سیاسی و اجتماعی فعال هستند، وظایفمان  دستور کار اصلی ما باشد. بنابراین هدف از این جستار آنالیز سده­‌ی حاضر و بسترهای انقلاب زنان، فرصت­‌های دومین انقلاب زنان در جغرافیای خاورمیانه به عنوان مکان نخستین انقلاب زنان، وضعیت جنبش‌های مخالف سیستم سرمایه­‌داری، غلبه بر تنگناهای ایدئولوژیک و نیاز به یک حزب پیشگام و ضرورت نیاز به یک علم اجتماعی همچون ژنئولوژی، نقش یک مکانیسم خوددفاعی و سیستم کنفدرال زنان  و در نهایت اهداف و وظایف ما را در برساخت کنفدرالیسم جهانی زنان را تعیین می­‌کند.

سده‌ی 21، سده­‌ی انقلاب زنان

گذشته، حال و آینده همواره نقش روشنگری بر یکدیگر داشته­‌اند و کسانی که دارای آگاهی تاریخی هستند توانایی درک وضعیت حال و پیش‌­بینی آینده را دارند. قابلیت هدایت جریان تاریخی با درک و فهم آن حاصل می­‌شود. بنابراین ما زنان با خوانشی تاریخی و اجتماعی از شرایط موجود می‌­توانیم جریان تاریخ را به سود یک انقلاب زن­محور تغییر دهیم. عصر حاضر، عصر تکنولوژی و علم، سرمایه‌ی مالی و جهانی شدن با بحران‌های ساختاری مدرنیته‌ی سرمایه‌­داری است. برای ارائه­‌ی سیستم جایگزین لازم است ابتدا ابعاد تاریخ اجتماعی و منشا بحران­‌های کنونی را آشکار نماییم.

از دید رهبر آپو اساسا سه فرم اجتماعی در ارتباط با نحوه­‌ی شکل‌گیری جوامع وجود دارد و سایر صفات در تبیین جامعه محدود هستند. جامعه­‌ی اخلاقی و سیاسی، جامعه­‌ی دولتی و جامعه­‌ی دموکراتیک که در واقع نمایانگر تضاد این دو فرم اجتماعی است. این فرم­‌های اجتماعی همانند راهی نیست که گام به گام طی نماییم و یا ایستگاهی که از آن عبور کنیم. در واقع سنت تمدن دموکراتیک و تمدن سرمایه‌­داری دولت­‌گرا همواره همچون رودی در کنار یکدیگر به طور مداوم و موازی  جریان دارند و هرگز تداخلی در یکدیگر ندارند. درک عصری که در آن قرار داریم به معنای درک جهت­‌هایی است که رودخانه­‌های تمدن دموکراتیک و تمدن دولتی در آن منحرف گشته، از کدام شاخه‌ها تغذیه می­‌کنند؟ در کدام مکان‌ها جاری می­‌شوند و چه موانعی بر سر راه آن­ها وجود دارد؟

هنگام آغاز از تعریف مبتنی بر سه فرم اجتماعی، خواهیم دید که نهادینه‌­ترین شکل جامعه‌­پذیری اخلاقی-سیاسی در دوره­‌ی نوسنگی روی داده که آن را به عنوان انقلاب زنان می­‌نامیم. دوره‌ای است که جامعه‌­پذیری پیرامون زنان شکل می­‌گیرد. از دیگر سو تمدن دولتی به عنوان ضدانقلابی بر مبنای غصب و نابودی ارزش‌های زنان شکل گرفته است. ضدانقلابی که سیاست را با قدرت و خشونت، دفاع را با نظامی‌گری و پیوند با طبیعت را کنترل و استیلای بر آن و اقتصاد را با غارت و انباشت یکی می­‌داند و ارزش‌های اخلاقی و زیبایی­‌شناختی را از طریق روابط قدرت دگرگون می­‌کند. شایسته است که سنت تمدن دموکراتیک را شیوه­‌ی زندگی و ارزش­‌های آفریده شده پیرامون زنان در برای سلطه‌ی دولتی تعریف نماییم. نقش استراتژیک جنبش زنان در مبارزات و اندیشه­‌های ضدسیستمی و نیروهای تمدن دموکراتیک در همین واقعیت نهفته است و و به عبارتی دیگر این واقعیت تاریخی در آزادی زنان نقش تعیین کننده­‌ای دارد.

در این بخش با بررسی بحران و مسائل ناشی از سیستم سرمایه‌­داری و جهانی شدن، نگاهی به مبانی تاریخی و سیاسی انقلاب زنان خواهیم داشت.

بحران ساختاری سرمایه‌­داری

اگر سیستم سرمایه­‌داری را که در یک بحران عمیق ساختاری قرار دارد را به عنوان یک سیستم 5000 ساله­‌ی مبتنی بر فرادستی مردانه مورد تحلیل قرار دهیم، پدیده­‌ی زن­‌کُشی را که روزانه با آن مواجهیم قابل درک­‌تر خواهد شد. بدون تردید این نظام بدون بازتولید مردانگی هژمونیک و سرکوب زنان توانایی تداوم بقای خود را نخواهد داشت. نخستین “شکست جنسیتی” زنان و استثمار بدن و نیروی کار زنان از طریق یک ضدانقلاب با خاستگاه تمدن و دولتی آغاز شده است. با اتحاد نظم دولتی و سلطه­‌ی مردانه با ادیان تک‌­خدایی دومین شکست جنسیتی زنان و نهادینه‌­شدگی بردگی آنان عمیق‌­تر گشته است. سیستم سرمایه‌­داری با تعمیق دو شکست جنسیتی بیشترین بهره­‌کشی را در قبال زنان انجام می­‌دهد و بدین ترتیب هجمه‌ها و سرکوب زنان به هر شیوه‌ای استمرار یافته است. همانگونه که یکی از نخستین گام­‌های ظهور سرمایه‌­داری در اروپا قتل گسترده­‌ی زنان تحت نام “شکار جادوگران” بوده  و اثباتی بر این واقعیت است که زنان بیش از هر گروهی متحمل عواقب و پیامدهای بحران‌های ساختاری مراحل پس از این قتل­‌عام­‌ها بوده­اند.

تخریبات و فجایعی که مدرنیته­‌ی سرمایه­‌داری متاثر از سیاست استعمارگری و ایدئولوژی لیبرالیسم در دوره‌ی نخست ظهور خود و به دنبال آن امپریالیسم، جهانی شدن و قدرت و انباشت نامحدود سرمایه بر عصر کنونی بر جای نهاده، بسیار عمیق و گسترده است. بحران ساختاری نظم جهانی که از دهه­‌ی 1970 بدین‌­سو آغاز شد، به تدریج بر دامنه‌ی آن افزوده شده است. همانند تکثیر سلول­‌های سرطانی توسعه­‌ی سرمایه‌­داری نیز بر طبیعت، جامعه و وضعیت زنان تاثیرات فاجعه‌آمیزی در پی داشته و به تمامی بافت‌ها و روزنه‌های جامعه نفوذ کرده و از طریق هیولای صنعت­‌گرایی، غارت طبیعت و نابودی پیوندهای کلکتیو (جمعی)، جوامع را به مرز نابودی کشانده است. دولت-ملت به عنوان یکی از پایه­‌های اصلی مدرنیته‌ی سرمایه‌­داری نقش مهمی در ایفای پروژه­‌های ضداجتماعی سرمایه­‌داری ایفا می­‌کند.

الف. دولت-ملت و بحران‌های ناشی از آن

همزمان با ورود به سده‌ی حاضر و آغاز جنگ جهانی سوم ناپایداری دولت-ملت یکی از اصلی‌­ترین زمینه‌هایی است که بحران‌ها در آن عمیق می­‌شود. با بیشتر شدن شمار دولت­‌ها از سده­‌ی 20 بدین‌­سو نه تنها پاسخی به  مسائل و مطالبات ملت­‌ها نبوده بلکه با ترسیم مرزها و نادیده‌انگاری حق ملت­‌های تحت ستم، بسترهای کشمکش و جنگ­‌های بیشتری فراهم گردیده است. ایدئولوژی‌های ملی­‌گرایی و دین­‌گرایی ملت­‌ها و گرو­ه‌های مذهبی و فرهنگی را قربانی پروژه­‌های هموژن‌­سازی دولت‌ها نموده است. از سوی دیگر میلیتاریسم و هزینه‌های هنگفت جهت افزایش قوا و تجهیزات نظامی بخشی از پروژه­‌های استعمارگری بوده است. سالانه میلیاردها دلار در سراسر جهان به  صرف هزینه­‌های نظامی اختصاص می­‌یابد. در رده­‌بندی کشورها بر اساس بودجه‌ای که برای تجهیزات تسلیحاتی اختصاص می‌­یابد، آمریکا دارای رتبه­‌ی اول است و پس از آن چین، هند، روسیه، عربستان سعودی، فرانسه، آلمان، ژاپن، کره جنوبی و ترکیه قرار دارد. افزایش مستمر بودجه­‌ی اختصاص یافته به نظامی‌گری نشان‌­دهنده­‌ی گسترش جنگ در سده­‌ی بیست­‌و­یکم است که میلیون‌ها انسان جان خود را در این جنگ­‌ها از دست داده‌اند.

کشتارهای وسیعی که توسط دولت­‌های قدرت­‌طلب در سده­‌ی بیستم بر مبنای پاکسازی قومی، نسل­‌کشی، یکسان‌­سازی و تغییرات دموگرافیک آغاز شد، نشان‌­دهنده­‌ی این است که فاشیسم مشخصه­‌ی اصلی دولت-ملت است. ساختار دولتی در شرایط کنونی بحران­‌زا بوده و هم در سطح داخلی و هم جهانی منجر به مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ژرفی شده است. در واقع توسعه و گسترش سرمایه‌­داری مستلزم غارت طبیعت، سرکوب زنان و جوامع فرهنگی که در مقابل نظم موجود مقاومت می­‌کنند و استثمار کارگران است. این رویکرد از دلایل بر روی کار آمدن مجدد و بقای رژیم‌های فاشیستی در سراسر جهان است.

فاشیسم که نهادینه­‌شده‌­ترین بیان فرادستی مرد است، ملت­‌ها را در برابر یکدیگر قرار داده و در راستای منافع خود بذرهای کینه و دشمنی میان آن­ها می­‌کارد و اشکال خاصی از استعمارگری بر بدن و نیروی کار مردمان تحت ستم و به ویژه زنان اعمال می­‌کند. نسل­‌کشی، همگون‌­سازی، اشاعه­‌ی فحشا، مواد مخدر، فساد و انقیاد از طریق بیکاری و فقر به منظور تضعیف و انفعال مقاومت جوامع در برابر این سیاست­‌هاست. از سوی دیگر ترویج و تشویق فرزندآوری، تقویت سلطه­‌ی مردانه بر زنان برای حمایت از خانواده­‌ی مردسالار از سیاست‌های رایج رژیم‌های فاشیستی است. از این نظر می‌­توان دولت-ملت­‌ها را به عنوان رژیم­‌های زن­‌کُشی نیز تعریف کرد.

این واقعیات در جنگ­‌هایی با منشا دولتی دارای سیمایی وحشیانه­‌تر است. ارتش، پلیس و باندهای تبهکاری که اشغال یک سرزمین را مشابه اشغال بدن زنان می­‌پندارند، تجاوز جنسی، ربودن، خشونت، بردگی و قتل زنان را به شیوه‌­­ای برنامه‌­ریزی شده و نظامند به عنوان جنبه‌ی مهمی از جنگ انجام می­‌دهند. در طول تاریخ این چنین نمونه­‌هایی فراوان است که به موازات تشدید جنگ و نظامی‌گری ناشی از دولت-ملت­‌گرایی رایج‌­تر شده است. از سده­‌ی هفدهم تا بیستم قدرت­‌های استعمارگر و امپریالیستی زنان را در مناطقی همچون آفریقا، خاورمیانه و برخی از کشورهای آسیایی با آزار، تجاوز، بردگی و عقیم‌­سازی و اجبار در زادآوری از میان بردند. در طول جنگ جهانی اول دولت ترکیه اقدامات مشابهی علیه زنان ارمنی، آشوری، سُریانی و کُرد انجام داده است. قتل­‌عام درسیم یکی از این جنایات است که هزاران کُرد علوی کشته شدند که می­‌توان به عنوان یک نسل­‌کُشی زنان نیز تعریف نمود چرا که هزاران زن و کودک نیز در این قتل‌عام گسترده کشته و ناپدید شده‌اند. ارتش پاکستان چنین جنایتی را در مورد زنان بنگلادشی در سال­‌های 1970 و ارتش امریکا در جنگ ویتنام مرتکب شده است. در دهه­‌های 1990 صرب­‌ها با ربودن و تجاوز ده­ها هزار زن بوسنیایی و صدام حسین در رویداد انفال هزاران زن کرد این رویه را تکرار کردند. در جنگ­‌های داخلی در رواندا و سیرالئون صدها زن مورد تجاوز جنسی و زن­‌کُشی سیستماتیک توسط طرف‌های درگیر قرار گرفتند. در سال­‌های اخیر با حملات داعش در شنگال، عراق و سوریه و بوکوحرام در نیجریه زنان با این شیوه‌ها قتل­‌عام شدند. دولت ترکیه و گروه‌های وابسته به آن که به شمال سوریه حمله کردند مشابه این اقدامات را در عفرین و مناطق تحت اشغال همچنان ادامه می­‌دهند.

در سده­‌ی 21 اشکال جدیدی از جنگ و استعمارگری در حال توسعه است که در آن کاربست مفاهیمی همچون حقوق بشر و قوانین جنگ بی­‌معنا گشته و در آن­ها فناوری جنگ، پهباد، گروه‌های تبهکار همچون داعش و بحران‌های اقتصادی بدون نیاز به اعلان جنگ دولت­‌ها علیه یکدیگر مورد استفاده قرار می­‌گیرد. از سوی دیگر تغییرات جمعیتی نقش تعیین­‌کننده­ای در این جنگ­‌ها دارد. ملل مختلفی از سرزمین‌هایی که هزاران سال در آن زندگی می‌­کردند، آواره شده­‌اند و بدین‌­ترتیب بسترهای جدیدی برای جنگ و درگیری هموار می‌­شود. آوارگان و پناهندگان به عنوان یک ابزار توسط کشورهای استعمارگر مورد استفاده قرار می­‌گیرند. بر اساس آمارهای رسمی قریب به 210 میلیون نفر در جهان در کمپ­‌ها پناهندگان و یا به صورت پناهنده زندگی می­‌کنند و این رقم همچنان در حال افزایش است. پناهندگان به عنوان نیروی کار ارزان، ابزاری برای مافیای اعضای بدن و به کارگیری زنان و کودکان در باندهای فحشا مورد استفاده قرار می­‌گیرند. از آنجایی که آنان از سرزمین و جامعه­‌ی خود جدا شده­‌اند هویت ملی، مذهبی و فرهنگی آنان در معرض نابودی و استحاله قرار می­‌گیرد و در مسیرهای مهاجرت و به شیوه­‌ای آگاهانه کشته می‌­شوند. با عمیق‌­تر شدن شکاف میان شهروندان کشور مقصد و پناهندگانی که به آن  کشور سفر کرده‌اند و ‌دشوارتر نمودن شرایط پناهندگان جهت کسب حقوق شهروندی، آنان را به عنوان منبع  بیکاری و جرم معرفی می­کنند. این دیدگاه­‌ها منجر به حملات نژادپرستانه و جنسیتی علیه آنان می­‌شود. نحوه‌ی استفاده‌ی دولت ترکیه از ‌مهاجران فراری از جنگ سوریه یکی از بارزترین نمونه­‌ها در این زمینه است. بر اساس تحقیقات میزان کودک­همسری در میان مهاجران و  پناهندگان سوری 51.3 درصد است. اکثریت این زنان برای رفع نیازهای اولیه­‌ی انسانی به ازدواج روی می‌آورند. به همین دلیل در اغلب موارد مجبورند موقعیت همسر دوم و سوم بودن را بپذیرند. زنان پناهنده در بسیاری از نقاط جهان ازدواج را به عنوان راهی اجباری برای کسب هویت و شهروندی انتخاب می­کنند. بر اساس تحقیقات انجمن‌های حقوق بشر اکثر زنان در کمپ­‌ها همواره در معرض آزار و تجاوز جنسی قرار می­‌گیرند و بیش از 60 درصد زنان در کمپ­‌ها احساس امنیت نمی­‌کنند. بنابراین می­‌توان دولت­‌گرایی را به عنوان سرمنشا و بنیان ملی­‌گرایی، دین­‌گرایی و جنسیت‌گرایی تعریف نمود. نظم دولتی تحت نام عنوان امنیت، وضعیت فوق­العاده علیه شهروندان و اقدامات سخت­گیرانه را در مرزها مشروعیت می‌­بخشد. در نتیجه با تحریک ملی‌گرایی وضعیت پناهندگان به عنوان یک تهدید در بسیاری از کشورها با روی کار آمدن دولت­‌های محافظه‌کار مورد استفاده قرار می­‌گیرد.

ب. بحران‌های زیست‌­محیطی

در پنجاه سال گذشته اثرات مخرب صنعت­‌گرایی نه تنها برای زندگی انسان­‌ها بلکه برای همه­‌ی موجودات زنده تهدید بزرگی محسوب می­‌شود. در حالی که بسیاری از گونه­‌های زنده به دلیل برهم خوردن تعادل اکولوژیکی در حال نابودی هستند، ذوب شدن یخچال­‌های طبیعی، خشکسالی و سیل به دلیل تغییرات آب و هوایی زندگی میلیون­‌ها انسان، حیوان و پوشش‌های گیاهی را تحت تاثیر  قرار می‌­دهد. امکانات هوای پاک برای تنفس، آب آشامیدنی و غذای سالم به تدریج در حال کاهش است. از سوی دیگر با افزایش جمعیت، شهرها بزرگ‌­تر و روستاها تخلیه شده و این انفجار جمعیت بر تشدید بحران­‌های اکولوژیکی می­‌افزاید.

میزان جمعیت جهان در نیم قرن گذشته دو برابر شده و تا جولای 2020 به 7 میلیارد و 800 هزار نفر رسیده و تخمین زده می‌­شود که در تا سال 2050 به 11 میلیارد نفر برسد. بر اساس تحقیقات قریب به نیمی از بارداری­‌ها در مناطق با افزایش نرخ تولد به عنوان “بارداری ناخواسته” ثبت می­‌شود. گرچه این عبارت اغلب در مواردی به کار برده می‌­شود که زنان مجبور به بچه‌آوری می‌­شوند اما می‌­توان به نقش فشارهای اجتماعی، دولتی و ترغیب زنان با ‌روش‌های متفاوت اشاره نمود. هر چند رشد جمعیت به خودی خود منشا بحران اکولوژیک نیست، اما یکی از تعیین­کننده‌­ترین عوامل در تشدید بحران اکولوژیکی است. طمع سرمایه‌­داری برای کسب سود بیشتر و تامین نیازهای ‌مسکن و انرژی جمعیتِ بزرگ شهرها منجر به کاهش مناطق جنگلی و در نهایت نابودی آن می‌­شود. تنها میان سال­های 1990 تا 2020 جنگل­‌هایی به مساحت 420 میلیون هکتار نابود شده است. در واقع جنگل­‌زدایی به یک سیاست دولتی تبدیل شده است. سوزاندن جنگل‌های کردستان و قطع درختان از سوی دولت­‌ها در هر بخش کردستان بخشی از سیاست‌های نابودی زیست­‌محیطی است.

یکی دیگر از ابعاد مهم بحران اکولوژیکی، کاهش آب آشامیدنی سالم است. مطابق داده­‌های سازمان بهداشت جهانی و یونیسف در سال 2019، 2.2 میلیارد نفر در دنیا توانایی دسترسی به خدمات آب آشامیدنی سالم را ندارند و 4.2 میلیارد نفر از خدمات بهداشتی مناسب بی­‌بهره‌اند.(2)در حال حاضر کمبود آب، بیش از 40 درصد از جمعیت جهان را تحت تاثیر قرار می‌­دهد. گرمایش ناشی از صنعتی شدن و استفاده از سوخت‌های فسیلی، هر منطقه را به طور متفاوتی تحت تاثیر قرار می­‌دهد و بدین ترتیب چرخه­‌های فصلی تغییر می­‌کند. اگرچه بحران­‌های آب و هوایی بر هر منطقه تاثیر متفاوتی بر جای می­‌گذارد اما به طور کلی پیامدهای آن بسیار ویرانگر است. در سال­‌های اخیر میزان ذوب یخچال‌های طبیعی در نواحی قطبی دو برابر افزایش یافته و پیش‌­بینی می‌­شود که  در سال جاری در آفریقای جنوبی و استرالیا بسیار خشک‌­تر از حد معمول گردد.

تغییرات سریع آب و هوایی، شهرنشینی، انفجار جمعیت، آلودگی آب و هوا و تولید و مصرف بیش از حد در راستای اهداف صنعتی شدن در کشاورزی بر تنوع زیستی در طبیعت تاثیر مخرب و منفی در پی داشته و تقریبا یک میلیون گونه­‌ی زنده را در خطر انقراض قرار داده است. بر اساس داده‌های سازمان ملل از هر چهار گونه­‌ی شناخته شده یک گونه در خطر نابودی تا ده سال آینده است. در چند سال گذشته و با شیوع پاندمی کرونا، ابعاد بحران اکولوژیکی بیشتر نمایان شده و انواع بیماری­‌های همه‌گیر، سطح تاثیر آنها و میزان مرگ و میر ناشی از آن نیز در حال افزایش است. البته عوامل بسیاری همچون شیوه‌ی زندگی ناسالم در شهرها، تغییرات اقلیمی گسترده، رشد جمعیت، برخی از آزمایش­‌های تکنولوژیکی که جزئیات آن تاکنون آشکار نشده و  برنامه­‌هایی که در راستای گشایش مناطق مسکونی جدید و جهش در ژن­‌هایی که از زیستگاه حیواناتی که قبلا با آن تماس وجود نداشته، در افزایش شیوع این بیماری­‌ها تاثیرگذار بوده است.

تغییرات اقلیمی و بحران­‌های زیست‌­محیطی در جهان بیش از همه زنان را تحت تاثیر قرار داده است. بر اساس برخی از تحقیقات انجام گرفته در 141 کشور جهان، میزان مرگ­‌ومیر زنان به دلیل تغییرات آب و هوایی و بلایای طبیعی بیشتر است. به عنوان مثال در جریان طوفانی که در بنگلادش در سال 1991روی داد، نود درصد کسانی که در جریان این طوفان جان خود را از دست دادند، زنانی بودند که در تلاش برای نجات فرزندان خود بودند. خشکسالی در هند و آفریقا زندگی زنان را بیش از مردان تحت تاثیر قرار داده است. در چنین شرایطی زنان برای رسیدن به آب مجبورند ساعت­‌ها راه طی کنند و به دلیل حجم سنگین کار و فقدان شرایط بهداشتی، با مشکلات جدی سلامتی روبه‌­رو می­‌شوند. هشتاد درصد افرادی که متاثر از بحران­‌های آب و هوا مجبور به مهاجرت می­‌شوند، زنان­اند و احتمال مرگ زنان در بلایای طبیعی 14 برابر بیش از مردان است. پس از سونامی 2004 تعداد بازماندگان مرد در سریلانکا، اندونزی و هند  1.3 درصد بیش از زنان بوده است. از سوی دیگر در مناطقی که با این فجایع روبه­‌رو می‌­شوند، خشونت، تجاوز جنسی و آزار و اذیت زنان افزایش می‌­یابد. قاچاق زنان و کودکان در مناطق بحرانی به دلیل کمبود امکانات اقتصادی برای امرار معاش از طریق شبکه‌های مافیای قاچاق انسان روندی صعودی داشته است.

ج. بحران­‌های اقتصادی

انحصار فعالیت­‌های اساسی اقتصادی و سرمایه­‌ی مالی و بازی با قیمت­‌ها منجر به ارتش عظیم بیکاران و عمیق­‌تر شدن بحران­‌های اقتصادی می­‌شود. به موازات توسعه‌ی سرمایه‌­داری و رشد تصاعدی سرمایه در مناطق خاص، نرخ گرسنگی، فقر و بیکاری افزایش می­‌یابد. ثروت 42 نفر از ثروتمندترین افراد جهان معادل 50 درصد جمعیت جهان که برابر 3.6 میلیارد نفر است، می­‌باشد. درآمد 10 کشور ثروتمند 77 برابر درآمد ده کشور فقیر است. از دهه‌های 1970 بدین­‌سو سیمای زنانه‌ی فقر و به عبارت دیگری “زنانه شدن فقر” بیش از پیش مشهود است. اگرچه زنان دو سوم کل نیروی کار جهان را تشکیل می‌­دهند، از نظر ساعات کاری روزانه 25 درصد بیش از مردان کار می­‌کنند و با وجودی که نیمی از کل مواد غذایی جهان را تولید می­‌کنند لذا درآمد آنها تنها ده درصد از کل سود کسب شده است. زنان هفتاد درصد فقرای جهان را تشکیل می­‌دهند. از 876 میلیون افراد بی‌­سواد در سطح جهان، دو سوم آنها زنان هستند. از سوی دیگر زنان فرصت کمتری برای کار در مشاغل پردرآمد دارند. عدم آموزش کافی، ماهیت محدود کننده‌ی خانواده برای زنان، مراقبت از کودکان و نقش‌های اجتماعی تحمیل شده بر زنان بر روی اشتغال آنان نیز بسیار تاثیرگذار است. با وجودی که زنان 60 تا 80 درصد تولید در مناطقی که مردم از طریق کشاورزی و مزرعه‌­داری امرار معاش می­‌کنند را بر عهده دارند اما کمتر از ده درصد از زمین­ه‌ای کشاورزی متعلق به زنان است. در بخش  کشاورزی ترکیه نیز شاهد چنین وضعیتی هستیم. نود درصد بخش کشاورزی این کشور وابسته به نیروی کار زنان است اما با این حال زنان فاقد امنیت شغلی و بیمه­‌ی کار هستند. تبعیض، خشونت، آزار و تعرض زنانی که از مناطق کردستان به منظور کار در مزارع می‌آیند، بسیار زیاد بوده و در اغلب مواقع نیز در حوادث رانندگی به دلیل حمل شمار بسیار کارگران جان خود را از دست می­‌دهند. رهبر آپو در یکی از دیدارهای خود در امرالی از چنین وضعیتی ابراز خشم و تاسف نموده است. بدون تردید چنین رویدادهایی میزان استثمار فزاینده‌ی زنان را آشکار می­‌کند.

زنان در اغلب موارد در مشاغلی به کار گرفته می­‌شود که نقش‌های سنتی آنان حفظ شود. در بیشتر کشورها اشکال مشارکت زنان در اقتصاد خدمتکاری، نظافت، صنایع دستی، کارگاه­‌های خیاطی، مراقبت از کودکان و بیماران، صنعت سرگرمی و استفاده از آنان به عنوان ابزاری برای تبلیغات و بازاریابی در عرصه‌ی تجارت است که در حقیقت شیوه‌های بهره­‌کشی از نیروی کار زنان است. به عنوان مثال صنعت پوشاک سالانه میلیون­‌ها دلار سود در بنگلادش، پاکستان، ویتنام، کره­‌ی جنوبی، مصر، اردن، مراکش و ترکیه به همراه دارد و بخش اعظم کارگران آن را زنان تشکیل می‌­دهد لذا در شرایط کاری بسیار غیرانسانی قرار دارند. ساعات کار طولانی، محیط ناسالم و ناپاک، نرخ بالای آزار و اذیت زنان و تجاوز جنسی، اشتغال ارزان و بدون بیمه بر سلامت روحی و جسمی زنانی که مجبور به کار در این بخش هستند، تاثیرات سوئی بر جای می­‌گذارد. بر اساس آمار رسمی در کشور ترکیه حدود دو میلیون نفر در این بخش مشغول به کارند که بیش از نیمی از آن، زنان هستند که نسبت بزرگی  از آن مهاجرانی از کردستان هستند و به عرصه‌ای برای همگون­‌سازی و جنگ ویژه جهت اشاعه­‌ی فساد  و فحشا است. زنان مهاجر از سوریه نیز در شرایط به مراتب بدتری در ترکیه کار می­‌کنند. شاخص‌های اشتغال زنان در کشورهای آسیایی هم این تصویر را بیشتر نمایان می­‌کند. در کشور چین که مطابق گزارش جهانی شکاف جنسیتی در ده سال گذشته به طور مداوم در حال کاهش است، نرخ مشارکت زنان به طور مداوم در حال کاهش بوده است. آنان تنها می‌­توانند در 17 درصد از پست­های مدیریتی حضور یابند. اگرچه 52 درصد از کارگران فنی و حرف‌ه­ای زنان هستند، اما در اکثر آگهی­‌های شغلی که به دنبال کارگران ماهر هستند تنها از عبارت “فقط مردان” و یا “ترجیحا مرد” استفاده می‌­شود. در هندوستان زنان می­‌توانند 65 درصد دستمزد مردان را حتی اگر کار مشابه با آنان را انجام دهند، دریافت کنند.

بر اساس گزارش جهانی شکاف جنسیتی در سال 2018 که شکاف میان سطح درآمد زنان و مردان را نشان می‌­دهد، زمان لازم برای دستیابی به برابری اقتصادی میان مردان و زنان 202 سال است. این گزارش‌ها و داده‌ها عمدتا تنها بخش محدودی از واقعیت را بیان کرده و نرخ­های واقعی نشان از شکاف‌های بزرگتری است. در نهایت می‌­توان گفت زنان بیشترین آسیب را از نظام اقتصادی مبتنی بر بازار و ارزش مبادله‌ای متحمل می‌­شوند.

زن­‌کُشی

تمامی عرصه‌هایی که نظم موجود بحرانی نموده، در عین حال راه بر زن­‌کُشی نیز گشوده است. از سوی دیگر رابطه­‌ی زن و مرد که بر مبنای روابط هژمونیک شکل گرفته است، عملا جنگی آشکار علیه زنان است. از آنجایی که تمامی روابط قدرت، میلیتاریسم و ملی­‌گرایی از فرادستی مردانه نشات گرفته، پیداست که تاثیر این ایدئولوژی­‌ها بیش از همه بر زندگی و موقعیت زنان خواهد بود. نظام استثمار سرمایه­‌داری همراه با مکانیسم­‌های سرکوب مردسالاری عمیق‌­تر گشته و زنان را با شیوه­‌ها و ابزارهای مختلفی به “ملکه­‌ی کالا” ها تبدیل کرده است.

آشکار ساختن اشکال کالایی شدن پشت پرده­‌ی این گفتمان که گویا سرمایه‌­داری با حذف نظام‌های سنتی ستم بر زنان به آزادی آنان منجر می‌­شود، مهم است. بسیاری از دستاوردهای زنان همچون حق رای، دستمزد برابر در قبال کار برابر، طلاق، سقط جنین، ارث و حضانت فرزند و ده­‌ها مورد دیگر محصول مبارزات دشوار زنان و پرداخت هزینه­‌های سنگین است. از آنجایی که فرایندهای کالایی شدن طبیعت، کار و انسان همواره با توسل به خشونت انجام گرفته، کالایی شدن زنان نیز با روش‌های خشونت‌­آمیز انجام گرفته است.

اشکال جدید خشونت همراه با اندوستری فرهنگ و توسعه‌ی رسانه‌های دیجیتال به شیوه‌های خشونت فیزیکی و اقتصادی افزوده است. زنان از طریق تبلیغات گسترده، سریال­‌های تلویزیونی و فیلم­‌ها و تلقین معیارهای زیبایی سیستم در معرض خشونت روانی شدید قرار می‌گیرند. استانداردهای زیبایی سرمایه­‌داری همه­‌ی جنبه­‌های زندگی زنان و به ویژه رنگ پوست، وزن، سن، قد، مدل مو و فرم بینی را تعیین می‌کند. در کشورهای آسیایی جراحی­‌های پلاستیک تا حدی صورت می­‌گیرد که ساختار فک و چشم که از ویژگی‌های نژادی محسوب می‌­شود را از بین می­‌برد. انجام جراحی بینی در اغلب کشورهای خاورمیانه روند صعودی داشته است. مداخلاتی که تحت عنوان از میان بردن عوارض پیری به بدن آسیب می‌­رساند، هر روز بیشتر رواج می‌­یابد. علاوه بر این نه تنها زنان با سطح درآمد بیشتر بلکه زنان با درآمد متوسط نیز با قرض و یا گرفتن وام به انجام عمل­‌های زیبایی تشویق می‌­شوند. پورنوگرافی، صنعت مد، لوازم آرایشی و جراحی زیبایی به عنوان بخش دیگری از حوزه­‌های خشونت علیه زنان و کالایی کردن بدن آنان است که نه تنها سود هنگفتی برای بخش­‌های تجاری دارد در عین حال شیوه‌های جدید زن­‌کُشی نیز محسوب می‌­شود. در سال 2018 سهم درآمد  ناشی از جراحی­‌هایی که برای زیبایی انجام می‌­شود، 10 میلیارد دلار بوده که این رقم روز به روز در حال افزایش است. محصولات آرایشی و بهداشتی که زنان می‌­توانند با امکانات خود نیز تهیه کنند، هم اکنون به صنعت بزرگی در جهات تبدیل شده است. از سوی دیگر تبلیغات مداوم این محصولات، خرید و مصرف آن را به عنوان یک ضرورت به زنان و دختران از هر قشر اجتماعی تحمیل می‌­شود. اگرچه تقاضای تولید محصولات برای مردان نیز رو به افزایش است اما زنان از مصرف کنندگان اصلی در این بخش هستند و هر ساله با نرخ ده درصد در حال رشد است. فحشا و پورنوگرافی با افزایش میزان استفاده از اینترنت، روند صعودی داشته است. صنعت پورنوگرافی سالانه 12 میلیارد دلار و پورنوگرافی اینترنتی 2.5 میلیارد دلار در سال درآمد دارد که با کم شدن سن آن جرایم مربوط به زن­‌کُشی هم افزایش یافته و از دیگر سو ساختار فکری تحقیر زنان شکل می­‌گیرد.

از دیگر سیاست­‌های زن­‌کُشی ممنوعیت سقط جنین، جرم­‌زدایی از کودک‌همسری و مشروعیت بخشیدن به فرهنگ چندهمسری است. تشدید این سیاست­ در بیست سال اخیر نشان­‌دهنده­‌ی نیاز نظم موجود به نهادهای سنتی پدرسالار است. حق سقط جنین که با مبارزات مستمر زنان به دست آمده یکی از بحث­‌های سیاسی دولت‌های محافظه‌کار است. در حال حاضر سقط جنین در 58 کشور ممنوع است. چنین سیاستی علاوه بر تصمیم­‌گیری در مورد بدن زنان، مسائل ناشی از مرگ و میر زنان به دلیل سقط­‌هایی که در شرایط نامناسب صورت می­‌گیرد، افزایش می­‌یابد. بر اساس اظهارات سازمان بهداشت جهانی از هر چهار بارداری میان سال­‌های 2010 و 2014، یک مورد به سقط جنین منجر شده است. سالانه بیش از هفت میلیون زن به دلیل سقط جنین ناسالم به بیمارستان­ها مراجعه می­‌کنند و بیش از 22 هزار نفر از آنان جان خود را از دست می­‌دهند. آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین کشورهایی هستند که بیشترین مرگ و میر ناشی از سقط جنین را دارند.

در سال­‌های اخیر قتل زنان توسط مردان که بیشتر شامل پدر، همسر، برادر و یا نزدیکان مرد آنان بوده، روند صعودی داشته است. این وضعیت، انعکاس بحرانی است که در نهاد خانواده و روابط زن و مرد که بر اساس ایدئولوژی مردسالاری شکل گرفته، می‌­باشد. بر اساس داده‌های منتشر شده از سوی سازمان ملل که در سال 2017 منتشر شده تعداد زنانی که در این سال توسط همسر، برادر و یا پدر خود به قتل رسیده‌اند حدود 50 هزار نفر بوده است. این تعداد قتل زنان که نتایج حاصل از یک جنگ است محصول روابط زن و مرد بر مبنای فرادستی مرد و فرودستی زن، عشق­‌های انحصاری و ازدواج­‌های بر اساس به انقیاد کشاندن زنان است. حمایت قوانین از مردان و مشروعیت بخشیدن به آن از سوی دولت‌ها بیان دیگری از پیوند و اتحاد میان هژمونی مردانه و دولت است. قوانین و دستگاه حقوقی دولت­ها از نهادهای مشروعیت­‌بخشی به نظم حاکم است و نقش مهمی در سرکوب و ستم زنان ایفا می­کنند.

مسائل و بحران­‌های ناشی از نظام سرمایه‌­داری که هر روز بر دامنه و شدت آن افزوده می‌­شود در بنیان، تمدن پنج هزار ساله­‌ی فرادستی مرد است که در قالب فقر ناشی از استثمار در سده‌های گذشته، مسائل مردمان تحت ستم و استعمار منعکس می‌­شود. از سوی دیگر مسئله­‌ی آزادی زنان و بحران‌های زیست­‌محیطی مسائلی در ارتباط با این سیستم است. بنابراین از سویی فقر، بحران­‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی عمیق‌­تر می­‌شود و به تبع آن ستم هویتی، ملی و مذهبی گسترش می‌­یابد بحث و گفتگو در مورد رهیافت­‌های این مسائل و جستجوی راه­های دمکراتیزاسیون، آزادی زنان و حفظ محیط­زیست بیشتر می­‌شود. بدون شک این بحران‌های بر ساختار اخلاقی و سیاسی جامعه تاثیر سویی گذاشته است. رهبر آپو این وضعیت را به عنوان «جامعه­کُشی» تعریف کرده است. برخی فیلسوفان و اندیشمندان نیز شرایط کنونی را عصر “مرگ انسان” نامیده‌اند. رهبر آپو روند جامعه­‌کُشی و پیامدهای آن و لزوم تشکیل نهادهای اخلاقی و سیاسی را چنین بیان می‌کند: « بدون اخلاق و سیاست اجتماعی که به مثابه‌ی عوامل هستی، بافت­شان عموما و از نظر جمعی جهت انجام کارهای مشترک جامعه شکل گرفته است، جوامع قادر به تداوم موجودیت ذاتی خویش نخواهد بود. حالت نرمال جامعه و هستی‌اش بدون اخلاق و سیاست امکان­پذیر نیست. اگر بافت ذاتی اخلاق و سیاست یک جامعه توسعه نیافته و یا دچار معلولیت، انحراف و فلج گشته باشد، می­توان گفت که آن جامعه دچار اشغال و استعمار انحصارات گوناگون سرمایه، قدرت و دولت است. اما تداوم موجودیت به این شکل، به معنای خیانت ذاتی در برابر هستی خویش و ازخودبیگانگی است؛ به معنای وجود داشتنی رمه‌آسا، اشیاء­مانند و همچون ملک-دارایی تحت حاکمیت انحصارات است. در این وضعیت جامعه طبیعت ذاتی خویش را از دست داده است؛…به مستعمره تبدیل شده و حتی بدتر از آن با تمامی وجود، خویش ا به مثابه ملک به دست تباهی و نیستی سپرده است.”(3)

پیش‌­بینی­‌هایی مبنی بر اینکه عمیق‌­تر شدن بحران­‌ها منجر به پایان نظم سرمایه­‌داری خواهد شد، تفسیر صحیحی از پیامدهای فروپاشی  اجتماعی نخواهد بود. بدون تردید ساختارهای اجتماعی که نفوذ مدرنیته‌ی سرمایه­‌داری در آن بیشتر است، حوزه­‌هایی هستند که شانس توسعه‌ی جایگزین سیستم را تا حد زیادی از دست داده‌اند. مبارزات ضدسیستمی و تلاش برای ایجاد جایگزین در مناطقی که فرهنگ سرمایه­‌داری کمترین آسیب و اثر را داشته، بیشتر شانس پیروزی دارد.

*خوانندگان گرامی

نوشتار زیر آنالیز و گفتگوی اعضای دوره­‌ی آموزشی شهید زیلان (زینب کناجی)، پاژک (حزب آزادی زنان کُردستان) با محوریت فرصت­‌های انقلاب زنان در سده‌ی 21 و تمرکز بر اهداف و استراتژی­‌های پیشبرد آن است که در چند بخش منتشر خواهد شد. برای همه­‌ی زنان مبارز آرزوی موفقیت و پیروزی داریم.

 

پی‌­نوشت‌ها

  1. عبدالله اوجالان، کتاب چهارم (بحران تمدن در خاورمیانه و رهیافت تمدن دموکراتیک)

[2] Birleşmiş Milletler (2019). “Water Related Challenges” https://www.un.org/en/sections/issues-depth/water/

3.عبدالله اوجالان، کتاب سوم (آزمونی در باب جامعه‌­شناسی)

برگردان از کردی به فارسی: بهار اورین

ممکن است شما دوست داشته باشید