زنان در طول تاریخ و طی یک دورهی طولانی همواره به صورت سیستماتیک در معرض اشکال خشونت چندوجهی و قدرتمداری قرار داشتهاند و لازم است مکانیسمهایی جهت غلبه بر آن ایجاد گردد. اغلب تصور میشود بایستی نسبت به سازوکارها و کارکردهای جنسیتگرایی و مردسالاری زندگی خود را تغییر دهیم. البته آگاهی دربارهی این واقعیات نخستین گام است. لذا هنگامی که فاقد ابزار، روش و ارادهی لازم برای تغییر واقعیتی که از آن آگاه میشویم، نباشیم واقعیات همانند یک کابوس بر سرمان فرو میریزد. اما اکنون میدانیم که شیوهی دیگری از زندگی وجود دارد و درد آنچه را که تجربه میکنیم، عمیقتر میشود. بنابراین وظیفهی گروههای انقلابی و فعالین زن است که ارادهی تغییر را از طریق ابزارها، روشها و سازمانها توسعه دهند.
مدرنیسم با رویکردی سطحی توصیه میکرد که زنان تنها زمانی که از طریق فروش نیروی کار خود در بازار کسب درآمد کنند و از پیوندهای سرکوبگر خانوادگی و اجتماعی بگسلند و به فردگرایی روی آورند، میتوانند آزاد باشند. این پروژههای مدرنیزاسیون به سرمایهداری این فرصت را داد تا جنسیتگرایی را به شیوهای زیرکانه تعمیق دهد. استعمار زنان در حالی در عصر سرمایهداری به نقطهی پاکسازی هویت زنان از طریق ایدئولوژی لیبرال رسیده که همچنان مدرنیسم به عنوان راهحلی برای زنان خاورمیانه ارائه میشود. رهایی اقتصادی به بخشی از استراتژیهای استثماری کار زنان از طریق سیاستهای نئولیبرالی تبدیل شده است. مستعمره نمودن بدن زنان، فرزندآوری و لذت جنسی را به یک اندوستری تبدیل کرده است. سنتهای مبارزات رادیکال ضدسیستمی از طریق سازمانهایی همچون (NGO) لیبرالیزه و جذب سیستم موجود شده است. گفتمان مکرر پیروزی در مبارزه برای احقاق حقوق زنان “توانمندسازی” آنان بود. آیا در نهایت زنان توانمند شدند؟ کدام زنان و چگونه توانمند شدند؟ چگونه از این قدرت استفاده کردند؟ آیا امکان وجود زنان به عنوان سوژههای آزاد بدون سازماندهی و جامعه وجود دارد؟ قوانین دولتها برای تحصیل، مشارکت در سیاست و کسب ضمانتهای قانونی در برابر خشونت نتوانسته مانع از وقوع جنایاتی همچون “زنکُشی” گردد. به همین دلیل نیاز به بازنگری در معنای توانمندسازی زنان وجود دارد.
جنبش آزادی زنان کردستان قریب به چهل سال است که با تضادهای طبقاتی، جنسیتی و استعماری مبارزه میکند. در پرتو اندیشههای عبدالله اوجالان، رهبر جنبش آزادی کردستان که 25 سال در انزوای شدید در زندان تک نفرهی امرالی در ترکیه محبوس است، انقلابی مردمی با تمرکز بر آزادی زنان در روژآوای کردستان روی داد و اثباتی بر این واقعیت است که میتوان به شیوهی زندگی خارج از نظم سرمایهداری و ایدئولوژی نئولیبرالیسم اندیشید. اگرچه این انقلاب دارای جنبههایی مشابه انقلابهای جهان است، اما تفاوت اصلی آن در برساختن یک نظام اجتماعی بدون دولت و بدون مبنا قرار دادن قدرت است. از ابتدای آغاز این انقلاب هجمههای بسیاری علیه آن صورت میگیرد و در ده سال اخیر مقاومت کمنظیری در برابر حملات دولت اشغالگر ترکیه، داعش و رژیم سوریه بر حفظ انقلاب و دستاوردهای آن صورت میگیرد. جنبهی مهمتر این مقاومت در برابر رویکردهای نئولیبرالی است که میکوشند انقلاب را از اهداف و مقاصد اصلی آن دور کرده به ویژه ایدئولوژیهای مردسالارانه و جنسیتی. انقلاب شمال و شرق سوریه دستاوردهای بسیاری با خود به همراه داشته که شایسته است آن را به عنوان یک “انقلاب زنانه” توصیف کنیم. این انقلاب مسائلی همچون آزادی زن و برابری میان زن و مرد را بدون موکول کردن به پس از انقلاب در شرایط دشوار انقلاب نهادینه ساخته است.
جنبش آزادی زنان کردستان به معنای واقعی کلمه زنان را با مدل سازمانی و سازوکارهای اجتماعیای که توسعه داد، توانمند نمود. سوالی که در اینجا مطرح است چگونگی کسب این توانمندی و جهانی شدن این تجربهی بومی و یاری رساندن به زنان از سراسر جهان است. تجارب زنان از مبارزات سازمانیافته در سراسر جهان با اعتراض در برابر ستم و خشونتی که متحمل شدند، آغاز گردید. محرومیت از ابتداییترین حقوق انسانی، زنان را به مطالبهی حقوقی سوق داد که آزادی آنان را تحقق بخشد. بعدها مطالبات آنها برای حقوق شهروندی دلیل سازماندهیشان گشت. زنان در مبارزات آزادی و حقوقی برخاسته از طبقات ستمدیده به ویژه مردمانی که در جغرافیای استعماری، با باورداشت و فرهنگهای متفاوت زندگی میکنند، برای به دست آوردن حقوق خود جای گرفتند. در تمام این تجارب سازمانی از آنجایی که ستم به زنان به دلیل زن بودن به اندازهی کافی قابل مشاهده نبود، نخستین سازمانهای فمینیستی در قرن بیستم شکل گرفت.
زنان شرکت کننده در جنبش آزادی کردستان در ابتدا با هویت زنان یک ملت مستعمره در مبارزات جای گرفتند. لذا این واقعیت از دههی 1990 بدینسو مسیر متفاوتی را طی کرد. زیرا عبدالله اوجالان پیشبرد مسئلهی آزادی زنان و انقلاب کردستان را به عنوان دو انقلاب درهمتنیده مبنا قرار داده است. از سوی دیگر وی تئوریهایی برای توسعهی انقلاب کردستان به عنوان “انقلاب زنان” ارائه داد. همراه با ارائهی تئوری بر دامنهی سازمانهای خودویژهی زنان افزود. نخستین سازمان خودویژهی زنان، سازمان خودویژه زنان گریلا در مبارزات مسلحانه بود که بعدها به ارتش زنان و نیروی خودفاعی زنان گسترش یافت.
در عرصهی سیاسی یک تجربهی سازمانی به تدریج به سوی نهاد ریاست مشترک و نمایندگی برابر در احزاب سیاسی در شمال کردستان (باکور) و ترکیه شکل گرفت. بسیاری از نهادهای زنان در عرصهی اجتماعی گردهم آمده و به صورت یک جنبش سازماندهی شدند. در سالهای 2000 ساختارهایی شکل گرفت که زنان را قادر میساخت با نیرو و تصمیمات سازمانیافتهی خود در هر زمینهای که در آن حضور داشتند، ابراز وجود کنند. طیف وسیعی از سازماندهیهای خودویژهی زنان از جمله شبکههای تلویزیونی زنان، گروههای موسیقی و تئاتر، آکادمی و ساختارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی توسعه یافتهاند. بدین ترتیب گامها و زمینههای برساخت سیستم کنفدرال زنان برداشته و فراهم شده است. علیرغم فشارهای شدید دولتی، خودسازماندهی زنان در هر چهار بخش کردستان در برخی از نقاط به صورت رسمی و در برخی به صورت مخفی صورت گرفته است. در تمامی مناطقی که جنبش آزادی کردستان در آن سازماندهی شده، دهها سال است که بر این محوریت فعالیت انجام میشود. این تجارب پس از سالهای 2011 و با شرایطی که در مناطق شمال و شرق سوریه فراهم گردید، به سرعت منتقل شد و در سالهای اخیر بیشتر برجسته شده است.
لازم به ذکر است فعالیت و سازماندهی زنان و حضور هزاران زن در مکانیسمهای تصمیمگیری در شرایط دشواری روی داده است. موانع زیادی همچون ساختار عشیرهای، سنتهای مذهبی و نهاد خانواده وجود دارد که زنان بایستی با ارتقای سطح آگاهی و دانش خود بر آن غلبه کنند. سازماندهی زنان در برابر این چالشها و موانع همواره روندی مستمر و دائم بوده است. سازماندهی خودویژه تنها عبارت از ایجاد نهادها نیست بلکه مبتنی بر معیارهای “ایدئولوژی رهایی زن” است. در مورد ریاست مشترک و نمایندگی برابر نیز میتوان گفت. با توجه به موقعیتهای برتر مردان در همهی عرصههای زندگی به ویژه سیاست بایستی زنان در همه عرصههای زندگی تلاش نموده و بر دشواریها و موانع غلبه نمایند. دلیل ضرورت یک سازماندهی ویژه این است که زنان این عرصهها را از انحصار مردان خارج نموده و در آن موجودیت یابند. در طول تاریخ تعداد کمی از زنان با امتیازات طبقاتی، خانوادگی و نژادی خود توانستهاند ادارهی یک کشور را بر عهده گرفته و یا در سیاست، اقتصاد و علم جایگاهی یابند. نام آنها را در اسناد تاریخی میبینیم که به عنوان همسر، دختر، خواهر و یا مادر مردی تعریف شدهاند. برخی از آنها از قدرتی که کسب کرده بودند برای توانمندسازی زنان دیگر استفاده کردند. امروزه مظاهر آن را در زنان فعال سیاسی و زنانی که در عرصهی دانشگاهی قد علم کردهاند، مشاهده میکنیم. در این راستا نمایندگی زنان نه به عنوان یک فرد بلکه به شکلی سازمانیافته رویکرد متفاوتی میطلبد.
عدم سازماندهی منجر به از دست دادن دستاوردها و فرصتهایی میشود که زنان با دشواری کسب کردهاند. برای زنانی که با مهارتها و قابلیتهای فردی خود در مکانیسمهای تصمیمگیری جای گرفتهاند، گاها توسط مردان سرکوب میشوند. گاها نیز زنانی که در این موقعیتها قرار میگیرند امکانات و منافع خود را نسبت به رهنمودهای آزادی زنان در اولویت قرار میدهند. برای حفظ جایگاه خود ممکن است در نگرشهای طرد، حذف، سرکوب یا تحقیر زنان در محیط کاری خود سهیم شوند. سازماندهی خودویژه موضعی در برابر نگرشهای سلطهجویانهی مردانه در قبال زنان است و از سوی دیگر اهمیت همبستگی، اتحاد، سازماندهی، عشق و احترام در برابر رویکردهای سنتی و حسادت را برجسته میکند.
هدف اصلی سازماندهی خودویژه حضور سمبلیک زنان و یا نمایندگی در سطح فردی نیست. بلکه تضمین حضور زنان در سیاست، اقتصاد و تمامی عرصههای اجتماعی به عنوان نمایندگان یک جامعهی سازمانیافته است. هر نمایندهی زن مجلس، شهردار، ریاست مشترک یک حزب یا نهاد در عین حال عضو شورای زنان است و بر اساس نظرات و تصمیمات این مجمع عمل میکنند و پیش از هر جلسه، کنفرانس و کنگره نشست خود را برگزار کرده و به یک دیدگاه مشترک میرسند. به عنوان یک نیروی سازمانیافته در زمینههای عمومی مشارکت میکنند. زنانی که در یک منطقه به عنوان سخنگو، رییس مشترک و یا نمایندهی زنان حضور دارند در صورتی که برخلاف معیارهای آزادی زنان عمل کنند، از سوی شورایی که در آن عضویت دارند مورد انتقاد و تذکر قرار میگیرند و یا برکنار میشوند.
شوراهای زنان تنها محدود به مسائل زنان نبوده بلکه در مورد هر موضوعی که در ارتباط با آن شهر، منطقه و یا حوزهی کاری است، نظرات خود را ارائه میدهند. ساختارها و مجالس اصلی زنان نهادهای مجاز در تصمیمگیری در مورد زنان هستند و به عبارتی مرجع نهایی در تصمیمگیری در مورد زنان هستند. تصمیمگیری مردان در مورد زنان مشروع تلقی نمیشود؛ مردان میتوانند نظرات و پیشنهادات خود را ارائه دهند اما تصمیمات نهایی توسط مکانیسمهای خودویژه گرفته میشوند. جلساتی که در آن نمایندگان زن حضور ندارند، مشروع تلقی نمیشود. اولویت اصلی، ضمانت نمایندگی برابر در ارگانهای اداری و مدیریتی است. این حق، در کلیهی اسناد رسمی، اساسنامه و قوانین جنبش آزادی کردستان گنجانده شده است. آخرین نمونه آن قرارداد اجتماعی اعلام شده در مناطق خودمدیریتی شمال و شرق سوریه است. سازماندهی خودویژه تنها با این معیارها میتواند عملی گردد.
پس از انقلاب روژآوا، شورای عدالت زنان که تماما متشکل از زنان است در زمینهی حقوقی در شمال و شرق سوریه از قانون خانواده تا دادگاهها، کمیسیونهای نظم عمومی (آسایش) و مصالحه گرفته تا نهادهایی همچون خانهی زنان (Mala Jinê) فعالیت میکند. حقوق زنان در اموری همچون ارث و حضانت فرزندان تضمین میشوند. سیستم خودفاعی هم به صورت نهادی و در قالب نیروهای دفاعی سازماندهی میشود و هم در راستای پیشبرد آگاهی در این زمینه، آموزشهای مستمری ارائه میشود. نتیجهای که میتوان از کل این تصویر گرفت این است که زنان در صورت مبارزه با یک نیروی سازمانیافته میتوانند دارای نیروی دفاعی و خودکفایی اقتصادی شوند.
وظیفهی ژنئولوژی در این مرحله ایجاد این آگاهی، گسترش دستاوردهای انقلاب زنان با تحقیقات و مطالعات خود و اطمینان از تبدیل آن به یک فرهنگ در جامعه است. تعریف انقلاب زنان نیز در این محور معنا مییابد؛ نه با تعداد نهادهای قانونی کسب شده بلکه با سطح نهادینه شدن آزادی زنان در جامعه و تبدیل آن به یک رابطه و سبک زندگی جدید مطرح میشوند. سوالاتی مطرح میشود که بایستی برای توانایی ما در دستیابی به انقلاب زنان پاسخ داده شود. تا چه حد توانستهایم بر جنسیتگرایی غلبه کنیم؟ آیا قادر بودهایم ساختار خانوادهی پدرسالار را به سود اصول دمکراسی تغییر دهیم؟ آیا در فرهنگ ازدواج و فرزندآوری تحولی ایجاد نمودهایم؟ آیا خشونت را به حداقل رساندهایم؟ آیا در روابط زناشویی، عاطفی و یا جنسی و همهی روابط زن و مرد در عرصههای زندگی توانستهایم برابری بر مبنای تفاوتمندی ایجاد نماییم؟ پاسخ به این سوالات ملاک این است که آیا میتوانیم انقلاب زنان را ارتقاء دهیم یا خیر؟
برگردان از ترکی به فارسی: بهار اورین