با شعار “ژن ژیان آزادی” به سوی انقلاب زنان*

مکان انقلاب زنان؛ گزینه‌ها و امکانات تحقق دومین انقلاب زنان در خاورمیانه (بخش سوم)

در هر دوره‌ای از تاریخ، توسعه­‌ی اجتماعی زمینه را برای پیشرفت­‌های جدیدی در برخی از نقاط فراهم می­‌کند و منجر به تحولاتی می‌­شود که کل جهان را تحت تاثیر قرار می‌­دهد. آفریقا محل منشا انسان، هلال پربرکت و حاصلخیر مکان جامعه‌­پذیری و نخستین انقلاب زنان و اورفا مکان ظهور ادیان توحیدی مثال­هایی در این زمینه هستند که منجر به جهش‌های بزرگ اجتماعی شده­‌اند. از آنجایی که تحولات اجتماعی را نمی­‌توان بدون فاکتورهای زمان و مکان مورد ارزیابی قرار داد، در سده­‌ی 21 که بحران­‌های سرمایه‌­داری از سویی و مقاومت جهانی در برابر آن از سوی دیگر در جریان است، چگونه می­‌توان مکان بروز انقلاب را تعیین نمود؟ چه مولفه‌ای یک منطقه را  استراتژیک‌­تر از دیگری نموده و یک  مقاومت را متحول­‌کننده‌­تر از دیگری می­‌کند؟ انقلاب و دگرگونی‌های اجتماعی که تاریخ بشر را شکل داده‌اند اساسا در یک مکان روی داده، لذا تاثیر آن در سراسر جهان گسترش یافته است. در حالی که شاخه­‌های فرعی یک رودخانه در یک نقطه­‌ی معین بر روی جریان اصلی تاثیر می­‌گذارد، هر مداخله‌ای بر روی جریان اصلی رودخانه همه­‌ی شاخه­‌های فرعی را نیز تحت تاثیر قرار می‌­دهد. بنابراین مجموعه‌ای از فعالیت­ها همچون تعیین روش حل مسائل، اتخاذ استراتژی و تاکتیک­‌ها و تعیین صحیح مکان و زمان بدون تردید در هدایت جریان اصلی موثر بوده و این همان پیوند میان امر محلی و جهانی است.

گرچه مسئله‌ی آزادی زنان در تمامی جغرافیاها تجربه و زیسته می‌­شود و مقاومت زنان در برابر نظم مردسالاری مقاومتی جهانی است لذا تعیین مکان آغاز این مقاومت باعث عینی گشتن انقلاب آن می­‌گردد. البته در تحولات اجتماعی همواره امکان بروز احتمالات مختلف وجود دارد. با توجه به این واقعیت و نگرشی دیالکتیکی در مکان‌­هایی که مسائل عمیق­‌تر گشته و نیاز به یک سیستم آلترناتیو احساس می‌­شود و نیروهای انقلابی سازماندهی و آماده گشته امکان وقوع انقلاب بیشتر است. جنبش آزادی زنان کُرد خصلت عصر حاضر را با محوریت انقلاب و احزاب زنان و رهبری آنان و تضاد بنیادین را فرادستی مرد و فرودستی زن تعریف می‌­نماید؛ بر این اساس دلایل و بسترهای بسیاری وجود دارد که بگوییم مکان این انقلاب خاورمیانه و به ویژه کردستان است. اگر شواهد تاریخی و کنونی ادعای خود را که خاورمیانه مهد نخستین انقلاب زنان و زمینه­‌های بروز انقلاب دوم زنان در آن فراهم است را فهرست نماییم:

خاورمیانه منطقه‌ی کانونی بسیاری از تحولات اجتماعی است از انقلاب زراعی-روستایی تا ظهور شهرها، اساطیر و مذاهب، علم، فلسفه و تجارت. این جغرافیا از نظرتاریخ انسانیت تا آغاز انقلاب صنعتی و علمی-فنی که در سده­‌ی 16 در اروپا روی داد، در موقعیت مرکزی قرار داشته است. خاستگاه تمدن دموکراتیک و تمدن دولتی است. در آثار تاریخی مربوط به حافظه­‌ی مشترک بشریت و فرهنگ­‌های مردمان باستان که در آن زندگی کرده‌اند، نشان از جامعه­‌پذیری پیرامون زنان وجود دارد. در عین حال سرزمین تاریخ ضدانقلاب تمدن مردانه و بردگی زنان که زاییده­‌ی شکل­‌گیری طبقه و دولت است، می‌­باشد.

این جغرافیا در دویست سال گذشته علی­رغم هجمه­‌های شدید قدرت‌های هژمونیک و سرمایه‌­داری مقاومت نموده لذا از توسعه‌ی سیستم جایگزین خود در رنج است. سنت فرهنگی ریشه­‌دار، اجتماعی بودن و معنویت آن با شیوه­‌ی زندگی مدرنیته­‌ی سرمایه­‌داری، فردگرایی و فرهنگ مادی در تضاد است. اگر با دیدی مدرنیستی به این وضعیت بنگریم یک مسئله است اما در واقع اشاره به پتانسیل بدیل دارد. به همین دلیل پروژه­‌های تحمیلی مدرنیته و طرح­های مهندسی اجتماعی نمی‌­تواند فراتر از جلایی بر بافت تاریخی و فرهنگی منطقه داشته باشد و اغلب نتایج معکوس دارد و منجر به ترویج بیشتر ارتجاع می‌­شود. با وجود مقاومت­‌های مذهبی، فرهنگی و اتنیکی که علیه دولت-ملت­ها و سیاست­های امپریالیستی در منطقه شکل می­‌گیرد، سیاست­‌های دولت-ملت­‌هایی که مرزهای آن­ها در دو قرن اخیر ترسیم شده، بدون توجه به بافت تاریخی و فرهنگی منطقه منجر به جنگ و درگیری دائمی در این جغرافیا بوده است. میراث تاریخی-فرهنگی، زیستی و اساسا اقتصاد خودکفای منطقه در معرض غارت امپریالیستی قرار دارد. این میراث حامل حافظه­‌ی جمعی و شیوه­‌ی زندگی اجتماعی‌ای که پیرامون زنان شکل گرفته، است. جغرافیایی که در کتب مقدس به عنوان بهشت تعریف شده، امروزه با بحران شدید زیست­‌محیطی مواجه بوده و منابع زیرزمینی و روزمینی آن غصب و غارت شده و برای مردمان آن جز فقر، جنگ، بیکاری و کوچ اجباری حاصلی نداشته است. مقاومت و جستجوی مردمان آن در راستای یک سیستم جایگزین و رویکرد ضدامپریالیستی آن توسط نظم موجود جهت‌­دهی گشته و بدین­‌گونه امکان دستیابی به خروج از شرایط کنونی از میان می­‌رود.

ضرورت زنانه بودن انقلاب خاورمیانه با توجه به تابلوی ارائه شده از وضعیت زنان و وضعیت موجود است. ستم و فشار نظم مردسالاری که با اشغال و سیاست­های استعماری منطقه از سوی قدرت­های جهانی در دو سده­‌ی گذشته افزایش یافته، مسئله­‌ی آزادی زنان را عمیق‌­تر کرده است. زنانی که روزانه با خودسوزی و خودکشی به زندگی خود پایان می‌­دهند، عمق مسئله­‌ی آزادی زنان را در این جغرافیا آشکار می­‌کند. آمار مربوط به کودک­‌همسری، ازدواج اجباری، خشونت، فرهنگ چندهمسری، تشویق به زادآوری بیشتر و ختنه کردن زنان تنها بخشی از این سیاست‌­هاست. مطابق تحقیقی که در مورد زنان عرب صورت گرفته بیش از 37 درصد از آنان در معرض خشونت خانگی قرار دارند. در پروسه­‌ی شیوع ویروس کرونا میزان خشونت خانگی و خودکشی زنان روندی صعودی داشته است. در سال­های گذشته و با روی کار آمدن طالبان در افغانستان زنان در شرایط بسیار دشواری قرار گرفته­‌اند. زنان از حق تحصیل محروم شده‌اند و آمار ازدواج­های تحمیلی و کودک­‌همسری افزایش یافته است. از هر سه زن، یک نفر در معرض خشونت جنسی و فیزیکی قرار می­‌گیرد. در عراق و اقلیم کردستان نیز بدین منوال بوده و قوانین و فرهنگ حاکم بر جامعه به چندهمسری و خشونت علیه زنان دامن می‌­بخشد. از سوی دیگر در بسیاری از مناطق جنوب (باشور) کردستان زنان ختنه می‌­شوند و با وجود مبارزات فراوان زنان هنوز هم ادامه دارد.

در دویست سال گذشته رژیم‌های دیکتاتوری حاکم در منطقه در تلاش برای محدود کردن مبارزات زنان در چارچوب قوانین و قواعد دولتی بوده‌اند. افراد، سازمان و نهادهایی که خارج از این چارچوب فعالیت کرده‌اند با سرکوب و فشار روبه‌­رو شده‌اند.  مطالعات زنان در ترکیه، عراق و مصر نمونه‌هایی در این مورد است. در واقع خواست آنان فعالیت در چارچوبی است که به سیاست­های دولت-ملت خدمت کنند. در ترکیه و عراق  گویی این موهبتی است که توسط رژیم کمالیستی و بعث به زنان اعطا شده و استفاده‌ی ابزاری از آنان در مشروعیت‌­بخشی به پروژه­‌های مدرنیته است. اگرچه تغییراتی با تضعیف این رژیم­ها و ارتقای مبارزات آزادی­‌خواهی زنان رخ داده، اما تاثیرات این نوع سیاست همچنان وجود دارد. مقاومت­‌های مذهبی و فرهنگی که به عنوان جنبش‌های ضدامپریالیستی تلقی می‌­شوند، فاقد رهنمودی جهت آزادی زنان بوده و یا مخالف آن هستند. همانند انقلاب اسلامی ایران که نه تنها دستاوردی برای زنان نداشته بلکه در وضعیت و جایگاه زنان پسروی وجود دارد. از سوی دیگر شرایط  زنانی که در سال 2011 با امید آزادی و کسب مطالبات خود وارد میدان مبارزات شدند به ویژه در عراق، لیبی و مصر بدتر شده است.

یکی از نقاط ضعف جنبش­های ضدنظام در منطقه عدم گذار از اندیشه­‌ی اروپامحور و غلبه بر مدرنیسم و نبود چشم­اندازی در رابطه با آزادی زنان است. علی­رغم قابلیت توسعه‌ی جنبش­‌های آنارشیستی، اکولوژیکی و فمینیستی دیدگاه اوریانتالیستی این جنبش­‌ها باعث در حاشیه ماندن آن­ها می‌­شود. از سوی دیگر به دلیل نبود یک برنامه­‌ی سیاسی منسجم، نوع نگرش به مسائل و سبک زندگی از درک و یافتن رهیافت بحران­‌های منطقه به دور است. نئولیبرالیسم که در تشخیص و نابودی پتانسیل­‌های ضدسیستمی تخصص دارد در تلاش برای جذب مبارزات زنان و پروژه‌ها و سازمان­‌های غیردولتی در نظم موجود از طریق اعطای سرمایه­‌های هنگفت توسط نهادهایی همچون سازمان ملل، بانک جهانی و اتحادیه­‌ی اروپا  است. این نهادها و سازمان­‌ها نقش فعالی در ترویج استعمار فرهنگی دارند. در سال­های گذشته هزاران موسسه برای این منظور در خاورمیانه تاسیس شده‌اند که روندی تصاعدی از 2003 بدین­سو داشته است. این پروژه‌ها که توسط برخی از زنان خاورمیانه‌ای که در غرب تحصیل کرده‌اند رهبری می‌­شود این تصور را ایجاد کرده که فرصت­های ایجاد شده که برای برخی از زنان مدرنیست فراهم شده، شامل همه‌ی زنان است و بدین­‌گونه مسائل جدی اجتماعی را نامرئی می­‌سازد. این توهم ایجاد می‌­شود که مبارزه برای آزادی زنان از طریق این سازمان‌های غیردولتی انجام می‌­شود. در نهایت کسانی که خواهان مبارزه بر مبنای آزادی زنان هستند با حقوق و مزایای بسیار در این نهادها به کار گرفته می­‌شوند و از پیشرفت مبارزات رادیکال زنان بر اساس پویایی خود ممانعت می­‌شود.

عمق مسئله‌ی زنان را که می‌­توان ابعاد آن را بیشتر مورد واکاوی قرار داد، ضرورت مبارزه بر مبنای رهنمود انقلاب زنان در خاورمیانه را آشکار می­‌کند. البته این رهنمودها صرفا در چارچوب مسائل نبوده بلکه مبانی تاریخی و اجتماعی سنت تمدن دموکراتیک نیز امکان این انقلاب را در خاورمیانه فراهم می­‌کند. اگرچه به بافت اخلاقی و سیاسی در انجام هجمه­‌ها و تاثیر ایدئولوژی پدرسالاری، ملی‌گرایی و دین­‌گرایی تا حدی ضربه وارد شده، لذا همچنان زنده است. بسیاری از موضوعاتی که با دیدی پوزیتیویستی “عقب مانده” و “توسعه‌­نیافته” تلقی می‌­شود در واقع می‌­توانند به عناصر مدرنیته­‌ی دموکراتیک تبدیل شوند. بدون اعمال مهندسی اجتماعی هسته‌های اخلاقی می‌­توانند در قالب کمون، تعاونی، آکادمی­‌های آزاد و واحدهای جمعی دموکراتیک تبدیل شوند. این سیستم دارای ساختاری است که توان حل مسائل اقتصادی را داشته و با پیشبرد فعالیت­‌های اقتصادی و زراعی در سرزمینی که دارای منابع غنی زیرزمینی و روزمینی، تنوع گیاهی و جانوری و منابع آب شیرین است بر مسائل ناشی از فقر، گرسنگی و بیکاری فایق آید. با گسترش استفاده از منابع انرژی اکولوژیک همچون انرژی بادی و خورشیدی می­‌توان نیازهای انرژی را بدون نیاز به سدسازی، نیروگاه­‌های هسته‌ای و تاسیسات نفتی تامین کرد. از آنجایی که اکثریت جمعیت هنوز در مناطق روستایی زندگی می­‌کنند، برای توسعه­‌ی شیوه­‌ی زندگی اکولوژیکی و جمعی بستر مناسبی  وجود دارد. بنابراین کردستان از این حیث در مقایسه با بسیاری از مناطق جهان در زمینه­‌ی برقراری مدرنیته­‌ی دمکراتیک از موقعیت مطلوب‌­تری برخوردار است.

از دید رهبر آپو پیروزی انقلاب­‌های خاورمیانه بر مبنای ادغام ارزش‌های تاریخی آن­ها با علم حاصل می‌­شود و در راستای این پیروزی نیاز به “زنده نمودن فرزانگی ایزدبانوان” (1) وجود دارد. سایه انداختن رویکرد اوریانتالیستی بر روی ساختار دانش خاورمیانه مانع از درک و حل مسائل تاریخی این جوامع گشته است. مطالعات شرق­‌شناسی که جوامع خاورمیانه را به عنوان جوامع مرده و منجمد تعریف نموده در واقع رویکردی جهت تاریخ‌­زدایی از این جوامع بوده که اساسا برساخت خاورمیانه‌ای از منظر اروپامحوری است. از این منظر مسائل خاورمیانه به عدم مدرنیزاسیون نسبت داده می‌­شود. بر مبنای این دیدگاه مسئله­‌ی آزادی زن نیز با مدرنیسم حل خواهد شد. این نگرش در جنبش­‌های آزادی­‌خواه زنان در منطقه نیز حاکم است. یکی از تاثیرات مخرب اوریانتالیستی علاوه بر دیدگاه اروپامحوری بر این منطقه در دیدگاه خود خاورمیانه‌ای­‌ها نیز حاکم است. بدون تردید هر گونه عمل و سازماندهی با این ذهن ازخودبیگانه شده نه تنها پذیرفته نمی‌­شود بلکه منجر به اقداماتی می‌­شود که مسائل منطقه را عمیق‌­تر می­‌کند. بنابراین مطالعاتی که سطح خودآگاهی در خاورمیانه را که مهد تمدن دموکراتیک و مکان انقلاب زنان است، از این نظر حائز اهمیت است. زیرا مردم این جغرافیا به گونه‌ای که از جهنم فرار می­‌کنند ترک وطن کرده و زندگی در شهرهای اروپایی را ترجیح می­‌دهند. اگر بتوان این مطالعات را از منظر زنان ارتقاء داد، حقیقت اجتماعی و مبانی تاریخی انقلاب زنان روشن خواهد شد. از آنجایی که دو شکست جنسی زنان در این جغرافیا روی داده، غلبه بر سومین شکست جنسی که در دوران مدرنیته­‌ی سرمایه‌­داری زیسته می­‌شد، ضرورتی تاریخی است. گذر از فرهنگ خاندانی و سلسله‌­مراتبی در خانواده، داشتن حق و اراده در فرزندآوری، آموزش دختران بر مبنای معیارهای آزادی و پیشبرد سیستم خوددفاعی در برابر خشونت از مسائل حیاتی است.

یکی از موضوعاتی که جنبش­‌های آزادی­‌خواه منطقه با آن مواجه‌اند نوع رویکرد به دین است. در دور باطلی که جنبش­‌های در حال توسعه­‌ی زنان در خاورمیانه مجبور به انتخاب میان اسلام یا مدرنیته‌ی سرمایه­‌داری می‌­شوند، نمی‌­توان مبارزه را ارتقاء داده و به نتیجه­‌ی مورد نظر دست یافت. فمینیسم اسلامی بر مبنای نقد لیبرال فمینیسم و اروپامحوری در پی راه خروجی است. بازتفسیر قرآن و احادیث آن با دید زنان، به چالش کشیدن احادیث زن­‌ستیز و تثبیت حقوق زن در فقه اسلام یکی از اصلی‌­ترین مطالعاتی است که انجام می‌­شود. این جریان­‌ها که اغلب سعی در سازماندهی در حوزه­‌های آکادمیک و مجلات پژوهشی دارند، اغلب در یافتن فرصت و بستری در کشورهای خود موانعی در پیش روی آنان وجود دارد. برخی از ایده‌هایی که مطرح می­‌کنند گاها به عنوان استدلالات ضد غربی مورد استفاده قرار می­‌گیرد. بر این اساس لازم به ارتقای دیدگاهی فراتر از دیدگاه تنگ­‌نظرانه­‌ی پوزیتیویسمی در مورد دین و مدنظر قرار دادن ساختار اجتماعی اخلاقی-سیاسی ادیان می‌­باشد. بدون تردید دیدگاه زن در پیشبرد اسلام فرهنگی-دموکراتیک در برابر اسلام رادیکال و اقتدارگرا تعیین­‌کننده است. توسعه‌ی مباحث فلسفی در دین در غلبه بر جزم­‌گرایی و دین­‌گرایی کمک می­‌کند. مشارکت جنبش‌های زنان که در این زمینه فعالیت می­‌کنند در دموکراتیزه کردن دین و غلبه بر عناصر و دیدگاه جنسیتی در کامل نمودن رنسانس ناتمام خاورمیانه به رهبری زنان یاری­رسان خواهد بود. زنان فرصت بیشتری برای ارتقای فعالیت و مطالعات مشترک و سازماندهی و بسترهای گفتگوی در مورد باورداشت و ادیان مختلف را دارند. در مبارزه و گذر از دین­‌گرایی مشارکت زنان از ادیان و باورداشت‌های مختلف در منطقه منجر به تغییر ذهنیت غالب خواهد شد.

بایستی مبارزه با دولت‌گرایی که در دویست سال گذشته منجر به بغرنج‌­تر شدن مسائل منطقه گشته، در راس سیاست زنان قرار گیرد و از ملت دمکراتیک به عنوان یک الگوی چاره­‌یابی هم در تئوری و هم عمل دفاع نمود. از سوی دیگر باید یکی از جنبه­‌های مشترک مبارزات جنبش­‌های آزادی­‌خواه زنان مبارزه علیه ملی­‌گرایی، دین­‌گرایی و جنسیت­‌گرایی، حل مسائل از طریق گفتگو و ارائه­‌ی راه‌های مسالمت­‌آمیز علیه سیاست جنگ و غارت­گری باشد. زنان بایستی به عنوان طرف­های مذاکره و فرایندهای صلح در سطح منطقه به رسمیت شناخته شوند. برای غلبه بر فرهنگ خشونت که در تمامی ابعاد زندگی نفوذ دارد نیاز به یک تحول فرهنگی و ذهنیتی که از رابطه­‌ی زن و مرد آغاز می­شود، وجود دارد. علاوه بر این نیاز به نهادهایی جهت حفظ، حمایت و مراقبت از زنانی که مورد خشونت قرار گرفته­‌اند، وجود دارد و یک مکانیسم خودفاعی نیرومند ضرورتی اجتناب‌­ناپذیر است.

جنگ‌های جهانی اول و دوم که از سوی نظم سرمایه­‌داری جهت خروج از بن­‌بست و بحران‌هایی که خود بانی آن بوده، آغاز شده با وجود خسارات و کشتارهای بسیار موجب ظهور جنبش­‌های انقلابی نیز گشته است. این موضوع برای جنگ جهانی سوم با مرکز خاورمیانه هم صدق می­‌کند. خیزش‌های مردمی در برابر رژیم­‌های دیکتاتوری در منطقه در 2011 که زنان مشارکت فعالی در آن داشتند، امید تغییر و تحول دموکراتیک در منطقه را افزایش داد. انقلاب روژآوا یکی از این نمونه­‌ها است. لذا با گذشت 11 سال از آن در سایر نقاط همسایه­‌ی  این جغرافیا سیستم آلترناتیوی ایجاد نشده و نظام‌های ارتجاعی و محافظه‌کار بیش از گذشته حاکم گشته و شرایط زنان وخیم­‌تر شده است. ابعاد جنگ جهانی سوم بسیار گسترده‌­تر از  دو جنگ جهانی اول و دوم بوده و به شیوه و روش‌های متفاوتی ادامه دارد. طرف­های درگیر در این جنگ بسیار بوده و با وجودی که رویکردی متضاد و منازعه‌آمیز دارند لذا در عمل شاهدیم که قدرت‌های امپریالیستی، دولت-ملت­‌های مرتجع منطقه و گروه­‌های تبهکار منافع مشترکی داشته و در بسیاری از نقاط در یک طرف قرار دارند. این واقعیت را در حمله­ به دستاوردهای انقلاب روژآوا و به ویژه در اشغال عفرین، سرکانی و گرسپی مشاهده نمودیم. گروه­های تبهکاری همچون داعش و النصره با همکاری ویژه‌ی دولت ترکیه با کشتار صدها نفر و به ویژه زنان اماکن و آثار تاریخی را غارت کرده و موجب تخریبات بسیاری به منطقه شدند که شامل نسل‌کشی، تغییرات دموگرافیک و سیاست یکسان‌­سازی در کنار سوزاندن و بریدن مراتع و درختان این مناطق گشته و این جنایات کماکان ادامه دارد. این مناطق تاریخی نخستین مکان انقلاب زنان و حامل آثار اولین روند جامعه‌­پذیری پیرامون زنان است. سکوت در برابر ویرانی آثار تاریخی که بخشی از حافظه‌ی جمعی مردمان این جغرافیاست در واقع مشارکت در این جنایات است.

بر این اساس اگر جنگ جهانی سوم را به عنوان جنگ پارادایم­‌ها تعریف نماییم، صحیح‌­تر خواهد بود. طرفین جنگ نیروهایی همچون ملت­‌های تحت ستم و زنانی هستند که نمایندگی تمدن دموکراتیک را برعهده دارند و تمدن هژمونیک مردانه-دولتی است.  ایجاد یک سیستم جایگزین در پرتو آینده‌­نگری و دیدگاه‌های رهبر آپو و مقاومت فداکارانه­‌ای که در چارچوب دفاع مشروع شکل گرفت در کنار اثربخشی جنبش آزادی زنان نشان داد که گزینه­‌های دیگری هم در جنگ جهانی سوم وجود دارد. نیروی چاره­‌یابی گزینه­‌ی ملت دموکراتیک که به عنوان خط سوم در برابر خط سیاسی نیروهای امپریالیستی و دولت­‌های منطقه توسعه یافت، اثباتی براین واقعیت است. پیداست که بدون وجود سیستم خودفاعی زنان که جبهه‌ای مقاومتی در برابر نظم دولتی است، نمی‌­توان از فرهنگ و ذهنیت زن­‌کشی رها شد. کسی پیش‌­بینی نکرده بود و برای این واقعیت آماده نبود که در سده‌ی کنونی زنان در بازارهای برده‌­فروشی فروخته شوند و هزاران زن به عنوان غنیمت جنگی ربوده شوند. هنگام حملات داعش به شنگال و ربوده شدن هزاران زن تنها نیروهایی که به فریاد ایزدی­‌ها رسیدند، جنبش آزادی کردستان بود. ارتش عراق و پیشمرگه­­‌های حزب دمکرات کردستان عراق چشم بر روی این کشتار وحشیانه بسته و پا به فرار گذاشتند. سازمان و نهادهای ضدسیستمی، سازمان­‌های زنان در منطقه و جهان و سیاست­مداران ایزدی و مردانی که مدعی حمایت از زنان بودند، ناامیدانه نظاره­‌گر شرایط بودند.

با نظری بر تابلوی ترسیم شده در خاورمیانه می­‌توان چرایی و ضرورت نیاز به انقلاب و خودسازماندهی زنان را بهتر درک نمود. مقاومت کم­‌نظیر زنان در برابر ارتجاع داعش و شکست دادن آن و در ادامه تشکیل خودسازماندهی و ارتش زنان شنگال بهترین پاسخ به مرحله‌ای بود که نسل‌کشی ایزدیان در جریان بود. این نهادها و سازماندهی­‌ها بی‌ارتباط با اهداف و مقاصد انقلاب زنان نیست. در نبود هدف و نقشه راه، زنان توانایی ایستادگی در برابر داعش را نخواهند داشت. این سطح از مبارزه حاصل چهل سال آموزش، سازماندهی و میراث مبارزات رهبر آپو است. رهبر آپو در مورد قیام­‌های 2011 که تصور می­‌شود جرقه­‌ی انقلاب خاورمیانه است می­‌گوید: “این خیزش­‌ها بهار عربی نیست، بلکه بهار خلق‌هاست ” و پیش‌­بینی نموده بود که کانون انقلاب خاورمیانه کردستان خواهد بود. از این حیث می­‌توان انقلاب روژآوا را انقلابی پیشگام توصیف نمود که خاورمیانه را به مکان دومین انقلاب به رهبری زنان تبدیل نمود که فراتر از دستیابی به دستاوردها در بخشی از کردستان، می‌­تواند گام بلندی در راستای تحولات بنیادین به سود دمکراسی در خاورمیانه باشد. تبدیل این تحولات به یک فرهنگ و یک نظام اجتماعی، دفاع از آن در برابر انواع هجمه­‌ها و گسترش در سراسر منطقه را می‌­توان راهبردی برای تحقق انقلاب خاورمیانه توصیف نمود. در این مرحله غلبه بر نارسایی­‌هایی که در انتقال تاثیر انقلاب روژآوا به سایر مردم منطقه وجود دارد، مهم بوده و ایجاد مشارکت­‌ها خاورمیانه را به جغرافیایی مساعد تغییرات دمکراتیک تبدیل خواهد کرد.

*خوانندگان گرامی

نوشتار زیر  آنالیز و گفتگوی اعضای دوره­‌ی آموزشی شهید زیلان (زینب کناجی) پاژک با محوریت فرصت­‌های انقلاب زنان در سده­‌ی 21 و تمرکز بر اهداف و استراتژی‌های پیشبرد آن است که در چند بخش منتشر خواهد شد. برای همه‌ی زنان مبارز آرزوی موفقیت و پیروزی داریم.

شورای هماهنگی پاژک (حزب آزادی زنان کردستان)

پی‌­نوشتها

  1. عبدالله اوجالان، بحران تمدن در خاورمیانه و رهیافت تمدن دمکراتیک

برگردان از کردی به فارسی: بهار اورین

ممکن است شما دوست داشته باشید