در هر دورهای از تاریخ، توسعهی اجتماعی زمینه را برای پیشرفتهای جدیدی در برخی از نقاط فراهم میکند و منجر به تحولاتی میشود که کل جهان را تحت تاثیر قرار میدهد. آفریقا محل منشا انسان، هلال پربرکت و حاصلخیر مکان جامعهپذیری و نخستین انقلاب زنان و اورفا مکان ظهور ادیان توحیدی مثالهایی در این زمینه هستند که منجر به جهشهای بزرگ اجتماعی شدهاند. از آنجایی که تحولات اجتماعی را نمیتوان بدون فاکتورهای زمان و مکان مورد ارزیابی قرار داد، در سدهی 21 که بحرانهای سرمایهداری از سویی و مقاومت جهانی در برابر آن از سوی دیگر در جریان است، چگونه میتوان مکان بروز انقلاب را تعیین نمود؟ چه مولفهای یک منطقه را استراتژیکتر از دیگری نموده و یک مقاومت را متحولکنندهتر از دیگری میکند؟ انقلاب و دگرگونیهای اجتماعی که تاریخ بشر را شکل دادهاند اساسا در یک مکان روی داده، لذا تاثیر آن در سراسر جهان گسترش یافته است. در حالی که شاخههای فرعی یک رودخانه در یک نقطهی معین بر روی جریان اصلی تاثیر میگذارد، هر مداخلهای بر روی جریان اصلی رودخانه همهی شاخههای فرعی را نیز تحت تاثیر قرار میدهد. بنابراین مجموعهای از فعالیتها همچون تعیین روش حل مسائل، اتخاذ استراتژی و تاکتیکها و تعیین صحیح مکان و زمان بدون تردید در هدایت جریان اصلی موثر بوده و این همان پیوند میان امر محلی و جهانی است.
گرچه مسئلهی آزادی زنان در تمامی جغرافیاها تجربه و زیسته میشود و مقاومت زنان در برابر نظم مردسالاری مقاومتی جهانی است لذا تعیین مکان آغاز این مقاومت باعث عینی گشتن انقلاب آن میگردد. البته در تحولات اجتماعی همواره امکان بروز احتمالات مختلف وجود دارد. با توجه به این واقعیت و نگرشی دیالکتیکی در مکانهایی که مسائل عمیقتر گشته و نیاز به یک سیستم آلترناتیو احساس میشود و نیروهای انقلابی سازماندهی و آماده گشته امکان وقوع انقلاب بیشتر است. جنبش آزادی زنان کُرد خصلت عصر حاضر را با محوریت انقلاب و احزاب زنان و رهبری آنان و تضاد بنیادین را فرادستی مرد و فرودستی زن تعریف مینماید؛ بر این اساس دلایل و بسترهای بسیاری وجود دارد که بگوییم مکان این انقلاب خاورمیانه و به ویژه کردستان است. اگر شواهد تاریخی و کنونی ادعای خود را که خاورمیانه مهد نخستین انقلاب زنان و زمینههای بروز انقلاب دوم زنان در آن فراهم است را فهرست نماییم:
خاورمیانه منطقهی کانونی بسیاری از تحولات اجتماعی است از انقلاب زراعی-روستایی تا ظهور شهرها، اساطیر و مذاهب، علم، فلسفه و تجارت. این جغرافیا از نظرتاریخ انسانیت تا آغاز انقلاب صنعتی و علمی-فنی که در سدهی 16 در اروپا روی داد، در موقعیت مرکزی قرار داشته است. خاستگاه تمدن دموکراتیک و تمدن دولتی است. در آثار تاریخی مربوط به حافظهی مشترک بشریت و فرهنگهای مردمان باستان که در آن زندگی کردهاند، نشان از جامعهپذیری پیرامون زنان وجود دارد. در عین حال سرزمین تاریخ ضدانقلاب تمدن مردانه و بردگی زنان که زاییدهی شکلگیری طبقه و دولت است، میباشد.
این جغرافیا در دویست سال گذشته علیرغم هجمههای شدید قدرتهای هژمونیک و سرمایهداری مقاومت نموده لذا از توسعهی سیستم جایگزین خود در رنج است. سنت فرهنگی ریشهدار، اجتماعی بودن و معنویت آن با شیوهی زندگی مدرنیتهی سرمایهداری، فردگرایی و فرهنگ مادی در تضاد است. اگر با دیدی مدرنیستی به این وضعیت بنگریم یک مسئله است اما در واقع اشاره به پتانسیل بدیل دارد. به همین دلیل پروژههای تحمیلی مدرنیته و طرحهای مهندسی اجتماعی نمیتواند فراتر از جلایی بر بافت تاریخی و فرهنگی منطقه داشته باشد و اغلب نتایج معکوس دارد و منجر به ترویج بیشتر ارتجاع میشود. با وجود مقاومتهای مذهبی، فرهنگی و اتنیکی که علیه دولت-ملتها و سیاستهای امپریالیستی در منطقه شکل میگیرد، سیاستهای دولت-ملتهایی که مرزهای آنها در دو قرن اخیر ترسیم شده، بدون توجه به بافت تاریخی و فرهنگی منطقه منجر به جنگ و درگیری دائمی در این جغرافیا بوده است. میراث تاریخی-فرهنگی، زیستی و اساسا اقتصاد خودکفای منطقه در معرض غارت امپریالیستی قرار دارد. این میراث حامل حافظهی جمعی و شیوهی زندگی اجتماعیای که پیرامون زنان شکل گرفته، است. جغرافیایی که در کتب مقدس به عنوان بهشت تعریف شده، امروزه با بحران شدید زیستمحیطی مواجه بوده و منابع زیرزمینی و روزمینی آن غصب و غارت شده و برای مردمان آن جز فقر، جنگ، بیکاری و کوچ اجباری حاصلی نداشته است. مقاومت و جستجوی مردمان آن در راستای یک سیستم جایگزین و رویکرد ضدامپریالیستی آن توسط نظم موجود جهتدهی گشته و بدینگونه امکان دستیابی به خروج از شرایط کنونی از میان میرود.
ضرورت زنانه بودن انقلاب خاورمیانه با توجه به تابلوی ارائه شده از وضعیت زنان و وضعیت موجود است. ستم و فشار نظم مردسالاری که با اشغال و سیاستهای استعماری منطقه از سوی قدرتهای جهانی در دو سدهی گذشته افزایش یافته، مسئلهی آزادی زنان را عمیقتر کرده است. زنانی که روزانه با خودسوزی و خودکشی به زندگی خود پایان میدهند، عمق مسئلهی آزادی زنان را در این جغرافیا آشکار میکند. آمار مربوط به کودکهمسری، ازدواج اجباری، خشونت، فرهنگ چندهمسری، تشویق به زادآوری بیشتر و ختنه کردن زنان تنها بخشی از این سیاستهاست. مطابق تحقیقی که در مورد زنان عرب صورت گرفته بیش از 37 درصد از آنان در معرض خشونت خانگی قرار دارند. در پروسهی شیوع ویروس کرونا میزان خشونت خانگی و خودکشی زنان روندی صعودی داشته است. در سالهای گذشته و با روی کار آمدن طالبان در افغانستان زنان در شرایط بسیار دشواری قرار گرفتهاند. زنان از حق تحصیل محروم شدهاند و آمار ازدواجهای تحمیلی و کودکهمسری افزایش یافته است. از هر سه زن، یک نفر در معرض خشونت جنسی و فیزیکی قرار میگیرد. در عراق و اقلیم کردستان نیز بدین منوال بوده و قوانین و فرهنگ حاکم بر جامعه به چندهمسری و خشونت علیه زنان دامن میبخشد. از سوی دیگر در بسیاری از مناطق جنوب (باشور) کردستان زنان ختنه میشوند و با وجود مبارزات فراوان زنان هنوز هم ادامه دارد.
در دویست سال گذشته رژیمهای دیکتاتوری حاکم در منطقه در تلاش برای محدود کردن مبارزات زنان در چارچوب قوانین و قواعد دولتی بودهاند. افراد، سازمان و نهادهایی که خارج از این چارچوب فعالیت کردهاند با سرکوب و فشار روبهرو شدهاند. مطالعات زنان در ترکیه، عراق و مصر نمونههایی در این مورد است. در واقع خواست آنان فعالیت در چارچوبی است که به سیاستهای دولت-ملت خدمت کنند. در ترکیه و عراق گویی این موهبتی است که توسط رژیم کمالیستی و بعث به زنان اعطا شده و استفادهی ابزاری از آنان در مشروعیتبخشی به پروژههای مدرنیته است. اگرچه تغییراتی با تضعیف این رژیمها و ارتقای مبارزات آزادیخواهی زنان رخ داده، اما تاثیرات این نوع سیاست همچنان وجود دارد. مقاومتهای مذهبی و فرهنگی که به عنوان جنبشهای ضدامپریالیستی تلقی میشوند، فاقد رهنمودی جهت آزادی زنان بوده و یا مخالف آن هستند. همانند انقلاب اسلامی ایران که نه تنها دستاوردی برای زنان نداشته بلکه در وضعیت و جایگاه زنان پسروی وجود دارد. از سوی دیگر شرایط زنانی که در سال 2011 با امید آزادی و کسب مطالبات خود وارد میدان مبارزات شدند به ویژه در عراق، لیبی و مصر بدتر شده است.
یکی از نقاط ضعف جنبشهای ضدنظام در منطقه عدم گذار از اندیشهی اروپامحور و غلبه بر مدرنیسم و نبود چشماندازی در رابطه با آزادی زنان است. علیرغم قابلیت توسعهی جنبشهای آنارشیستی، اکولوژیکی و فمینیستی دیدگاه اوریانتالیستی این جنبشها باعث در حاشیه ماندن آنها میشود. از سوی دیگر به دلیل نبود یک برنامهی سیاسی منسجم، نوع نگرش به مسائل و سبک زندگی از درک و یافتن رهیافت بحرانهای منطقه به دور است. نئولیبرالیسم که در تشخیص و نابودی پتانسیلهای ضدسیستمی تخصص دارد در تلاش برای جذب مبارزات زنان و پروژهها و سازمانهای غیردولتی در نظم موجود از طریق اعطای سرمایههای هنگفت توسط نهادهایی همچون سازمان ملل، بانک جهانی و اتحادیهی اروپا است. این نهادها و سازمانها نقش فعالی در ترویج استعمار فرهنگی دارند. در سالهای گذشته هزاران موسسه برای این منظور در خاورمیانه تاسیس شدهاند که روندی تصاعدی از 2003 بدینسو داشته است. این پروژهها که توسط برخی از زنان خاورمیانهای که در غرب تحصیل کردهاند رهبری میشود این تصور را ایجاد کرده که فرصتهای ایجاد شده که برای برخی از زنان مدرنیست فراهم شده، شامل همهی زنان است و بدینگونه مسائل جدی اجتماعی را نامرئی میسازد. این توهم ایجاد میشود که مبارزه برای آزادی زنان از طریق این سازمانهای غیردولتی انجام میشود. در نهایت کسانی که خواهان مبارزه بر مبنای آزادی زنان هستند با حقوق و مزایای بسیار در این نهادها به کار گرفته میشوند و از پیشرفت مبارزات رادیکال زنان بر اساس پویایی خود ممانعت میشود.
عمق مسئلهی زنان را که میتوان ابعاد آن را بیشتر مورد واکاوی قرار داد، ضرورت مبارزه بر مبنای رهنمود انقلاب زنان در خاورمیانه را آشکار میکند. البته این رهنمودها صرفا در چارچوب مسائل نبوده بلکه مبانی تاریخی و اجتماعی سنت تمدن دموکراتیک نیز امکان این انقلاب را در خاورمیانه فراهم میکند. اگرچه به بافت اخلاقی و سیاسی در انجام هجمهها و تاثیر ایدئولوژی پدرسالاری، ملیگرایی و دینگرایی تا حدی ضربه وارد شده، لذا همچنان زنده است. بسیاری از موضوعاتی که با دیدی پوزیتیویستی “عقب مانده” و “توسعهنیافته” تلقی میشود در واقع میتوانند به عناصر مدرنیتهی دموکراتیک تبدیل شوند. بدون اعمال مهندسی اجتماعی هستههای اخلاقی میتوانند در قالب کمون، تعاونی، آکادمیهای آزاد و واحدهای جمعی دموکراتیک تبدیل شوند. این سیستم دارای ساختاری است که توان حل مسائل اقتصادی را داشته و با پیشبرد فعالیتهای اقتصادی و زراعی در سرزمینی که دارای منابع غنی زیرزمینی و روزمینی، تنوع گیاهی و جانوری و منابع آب شیرین است بر مسائل ناشی از فقر، گرسنگی و بیکاری فایق آید. با گسترش استفاده از منابع انرژی اکولوژیک همچون انرژی بادی و خورشیدی میتوان نیازهای انرژی را بدون نیاز به سدسازی، نیروگاههای هستهای و تاسیسات نفتی تامین کرد. از آنجایی که اکثریت جمعیت هنوز در مناطق روستایی زندگی میکنند، برای توسعهی شیوهی زندگی اکولوژیکی و جمعی بستر مناسبی وجود دارد. بنابراین کردستان از این حیث در مقایسه با بسیاری از مناطق جهان در زمینهی برقراری مدرنیتهی دمکراتیک از موقعیت مطلوبتری برخوردار است.
از دید رهبر آپو پیروزی انقلابهای خاورمیانه بر مبنای ادغام ارزشهای تاریخی آنها با علم حاصل میشود و در راستای این پیروزی نیاز به “زنده نمودن فرزانگی ایزدبانوان” (1) وجود دارد. سایه انداختن رویکرد اوریانتالیستی بر روی ساختار دانش خاورمیانه مانع از درک و حل مسائل تاریخی این جوامع گشته است. مطالعات شرقشناسی که جوامع خاورمیانه را به عنوان جوامع مرده و منجمد تعریف نموده در واقع رویکردی جهت تاریخزدایی از این جوامع بوده که اساسا برساخت خاورمیانهای از منظر اروپامحوری است. از این منظر مسائل خاورمیانه به عدم مدرنیزاسیون نسبت داده میشود. بر مبنای این دیدگاه مسئلهی آزادی زن نیز با مدرنیسم حل خواهد شد. این نگرش در جنبشهای آزادیخواه زنان در منطقه نیز حاکم است. یکی از تاثیرات مخرب اوریانتالیستی علاوه بر دیدگاه اروپامحوری بر این منطقه در دیدگاه خود خاورمیانهایها نیز حاکم است. بدون تردید هر گونه عمل و سازماندهی با این ذهن ازخودبیگانه شده نه تنها پذیرفته نمیشود بلکه منجر به اقداماتی میشود که مسائل منطقه را عمیقتر میکند. بنابراین مطالعاتی که سطح خودآگاهی در خاورمیانه را که مهد تمدن دموکراتیک و مکان انقلاب زنان است، از این نظر حائز اهمیت است. زیرا مردم این جغرافیا به گونهای که از جهنم فرار میکنند ترک وطن کرده و زندگی در شهرهای اروپایی را ترجیح میدهند. اگر بتوان این مطالعات را از منظر زنان ارتقاء داد، حقیقت اجتماعی و مبانی تاریخی انقلاب زنان روشن خواهد شد. از آنجایی که دو شکست جنسی زنان در این جغرافیا روی داده، غلبه بر سومین شکست جنسی که در دوران مدرنیتهی سرمایهداری زیسته میشد، ضرورتی تاریخی است. گذر از فرهنگ خاندانی و سلسلهمراتبی در خانواده، داشتن حق و اراده در فرزندآوری، آموزش دختران بر مبنای معیارهای آزادی و پیشبرد سیستم خوددفاعی در برابر خشونت از مسائل حیاتی است.
یکی از موضوعاتی که جنبشهای آزادیخواه منطقه با آن مواجهاند نوع رویکرد به دین است. در دور باطلی که جنبشهای در حال توسعهی زنان در خاورمیانه مجبور به انتخاب میان اسلام یا مدرنیتهی سرمایهداری میشوند، نمیتوان مبارزه را ارتقاء داده و به نتیجهی مورد نظر دست یافت. فمینیسم اسلامی بر مبنای نقد لیبرال فمینیسم و اروپامحوری در پی راه خروجی است. بازتفسیر قرآن و احادیث آن با دید زنان، به چالش کشیدن احادیث زنستیز و تثبیت حقوق زن در فقه اسلام یکی از اصلیترین مطالعاتی است که انجام میشود. این جریانها که اغلب سعی در سازماندهی در حوزههای آکادمیک و مجلات پژوهشی دارند، اغلب در یافتن فرصت و بستری در کشورهای خود موانعی در پیش روی آنان وجود دارد. برخی از ایدههایی که مطرح میکنند گاها به عنوان استدلالات ضد غربی مورد استفاده قرار میگیرد. بر این اساس لازم به ارتقای دیدگاهی فراتر از دیدگاه تنگنظرانهی پوزیتیویسمی در مورد دین و مدنظر قرار دادن ساختار اجتماعی اخلاقی-سیاسی ادیان میباشد. بدون تردید دیدگاه زن در پیشبرد اسلام فرهنگی-دموکراتیک در برابر اسلام رادیکال و اقتدارگرا تعیینکننده است. توسعهی مباحث فلسفی در دین در غلبه بر جزمگرایی و دینگرایی کمک میکند. مشارکت جنبشهای زنان که در این زمینه فعالیت میکنند در دموکراتیزه کردن دین و غلبه بر عناصر و دیدگاه جنسیتی در کامل نمودن رنسانس ناتمام خاورمیانه به رهبری زنان یاریرسان خواهد بود. زنان فرصت بیشتری برای ارتقای فعالیت و مطالعات مشترک و سازماندهی و بسترهای گفتگوی در مورد باورداشت و ادیان مختلف را دارند. در مبارزه و گذر از دینگرایی مشارکت زنان از ادیان و باورداشتهای مختلف در منطقه منجر به تغییر ذهنیت غالب خواهد شد.
بایستی مبارزه با دولتگرایی که در دویست سال گذشته منجر به بغرنجتر شدن مسائل منطقه گشته، در راس سیاست زنان قرار گیرد و از ملت دمکراتیک به عنوان یک الگوی چارهیابی هم در تئوری و هم عمل دفاع نمود. از سوی دیگر باید یکی از جنبههای مشترک مبارزات جنبشهای آزادیخواه زنان مبارزه علیه ملیگرایی، دینگرایی و جنسیتگرایی، حل مسائل از طریق گفتگو و ارائهی راههای مسالمتآمیز علیه سیاست جنگ و غارتگری باشد. زنان بایستی به عنوان طرفهای مذاکره و فرایندهای صلح در سطح منطقه به رسمیت شناخته شوند. برای غلبه بر فرهنگ خشونت که در تمامی ابعاد زندگی نفوذ دارد نیاز به یک تحول فرهنگی و ذهنیتی که از رابطهی زن و مرد آغاز میشود، وجود دارد. علاوه بر این نیاز به نهادهایی جهت حفظ، حمایت و مراقبت از زنانی که مورد خشونت قرار گرفتهاند، وجود دارد و یک مکانیسم خودفاعی نیرومند ضرورتی اجتنابناپذیر است.
جنگهای جهانی اول و دوم که از سوی نظم سرمایهداری جهت خروج از بنبست و بحرانهایی که خود بانی آن بوده، آغاز شده با وجود خسارات و کشتارهای بسیار موجب ظهور جنبشهای انقلابی نیز گشته است. این موضوع برای جنگ جهانی سوم با مرکز خاورمیانه هم صدق میکند. خیزشهای مردمی در برابر رژیمهای دیکتاتوری در منطقه در 2011 که زنان مشارکت فعالی در آن داشتند، امید تغییر و تحول دموکراتیک در منطقه را افزایش داد. انقلاب روژآوا یکی از این نمونهها است. لذا با گذشت 11 سال از آن در سایر نقاط همسایهی این جغرافیا سیستم آلترناتیوی ایجاد نشده و نظامهای ارتجاعی و محافظهکار بیش از گذشته حاکم گشته و شرایط زنان وخیمتر شده است. ابعاد جنگ جهانی سوم بسیار گستردهتر از دو جنگ جهانی اول و دوم بوده و به شیوه و روشهای متفاوتی ادامه دارد. طرفهای درگیر در این جنگ بسیار بوده و با وجودی که رویکردی متضاد و منازعهآمیز دارند لذا در عمل شاهدیم که قدرتهای امپریالیستی، دولت-ملتهای مرتجع منطقه و گروههای تبهکار منافع مشترکی داشته و در بسیاری از نقاط در یک طرف قرار دارند. این واقعیت را در حمله به دستاوردهای انقلاب روژآوا و به ویژه در اشغال عفرین، سرکانی و گرسپی مشاهده نمودیم. گروههای تبهکاری همچون داعش و النصره با همکاری ویژهی دولت ترکیه با کشتار صدها نفر و به ویژه زنان اماکن و آثار تاریخی را غارت کرده و موجب تخریبات بسیاری به منطقه شدند که شامل نسلکشی، تغییرات دموگرافیک و سیاست یکسانسازی در کنار سوزاندن و بریدن مراتع و درختان این مناطق گشته و این جنایات کماکان ادامه دارد. این مناطق تاریخی نخستین مکان انقلاب زنان و حامل آثار اولین روند جامعهپذیری پیرامون زنان است. سکوت در برابر ویرانی آثار تاریخی که بخشی از حافظهی جمعی مردمان این جغرافیاست در واقع مشارکت در این جنایات است.
بر این اساس اگر جنگ جهانی سوم را به عنوان جنگ پارادایمها تعریف نماییم، صحیحتر خواهد بود. طرفین جنگ نیروهایی همچون ملتهای تحت ستم و زنانی هستند که نمایندگی تمدن دموکراتیک را برعهده دارند و تمدن هژمونیک مردانه-دولتی است. ایجاد یک سیستم جایگزین در پرتو آیندهنگری و دیدگاههای رهبر آپو و مقاومت فداکارانهای که در چارچوب دفاع مشروع شکل گرفت در کنار اثربخشی جنبش آزادی زنان نشان داد که گزینههای دیگری هم در جنگ جهانی سوم وجود دارد. نیروی چارهیابی گزینهی ملت دموکراتیک که به عنوان خط سوم در برابر خط سیاسی نیروهای امپریالیستی و دولتهای منطقه توسعه یافت، اثباتی براین واقعیت است. پیداست که بدون وجود سیستم خودفاعی زنان که جبههای مقاومتی در برابر نظم دولتی است، نمیتوان از فرهنگ و ذهنیت زنکشی رها شد. کسی پیشبینی نکرده بود و برای این واقعیت آماده نبود که در سدهی کنونی زنان در بازارهای بردهفروشی فروخته شوند و هزاران زن به عنوان غنیمت جنگی ربوده شوند. هنگام حملات داعش به شنگال و ربوده شدن هزاران زن تنها نیروهایی که به فریاد ایزدیها رسیدند، جنبش آزادی کردستان بود. ارتش عراق و پیشمرگههای حزب دمکرات کردستان عراق چشم بر روی این کشتار وحشیانه بسته و پا به فرار گذاشتند. سازمان و نهادهای ضدسیستمی، سازمانهای زنان در منطقه و جهان و سیاستمداران ایزدی و مردانی که مدعی حمایت از زنان بودند، ناامیدانه نظارهگر شرایط بودند.
با نظری بر تابلوی ترسیم شده در خاورمیانه میتوان چرایی و ضرورت نیاز به انقلاب و خودسازماندهی زنان را بهتر درک نمود. مقاومت کمنظیر زنان در برابر ارتجاع داعش و شکست دادن آن و در ادامه تشکیل خودسازماندهی و ارتش زنان شنگال بهترین پاسخ به مرحلهای بود که نسلکشی ایزدیان در جریان بود. این نهادها و سازماندهیها بیارتباط با اهداف و مقاصد انقلاب زنان نیست. در نبود هدف و نقشه راه، زنان توانایی ایستادگی در برابر داعش را نخواهند داشت. این سطح از مبارزه حاصل چهل سال آموزش، سازماندهی و میراث مبارزات رهبر آپو است. رهبر آپو در مورد قیامهای 2011 که تصور میشود جرقهی انقلاب خاورمیانه است میگوید: “این خیزشها بهار عربی نیست، بلکه بهار خلقهاست ” و پیشبینی نموده بود که کانون انقلاب خاورمیانه کردستان خواهد بود. از این حیث میتوان انقلاب روژآوا را انقلابی پیشگام توصیف نمود که خاورمیانه را به مکان دومین انقلاب به رهبری زنان تبدیل نمود که فراتر از دستیابی به دستاوردها در بخشی از کردستان، میتواند گام بلندی در راستای تحولات بنیادین به سود دمکراسی در خاورمیانه باشد. تبدیل این تحولات به یک فرهنگ و یک نظام اجتماعی، دفاع از آن در برابر انواع هجمهها و گسترش در سراسر منطقه را میتوان راهبردی برای تحقق انقلاب خاورمیانه توصیف نمود. در این مرحله غلبه بر نارساییهایی که در انتقال تاثیر انقلاب روژآوا به سایر مردم منطقه وجود دارد، مهم بوده و ایجاد مشارکتها خاورمیانه را به جغرافیایی مساعد تغییرات دمکراتیک تبدیل خواهد کرد.
*خوانندگان گرامی
نوشتار زیر آنالیز و گفتگوی اعضای دورهی آموزشی شهید زیلان (زینب کناجی) پاژک با محوریت فرصتهای انقلاب زنان در سدهی 21 و تمرکز بر اهداف و استراتژیهای پیشبرد آن است که در چند بخش منتشر خواهد شد. برای همهی زنان مبارز آرزوی موفقیت و پیروزی داریم.
شورای هماهنگی پاژک (حزب آزادی زنان کردستان)
پینوشتها
- عبدالله اوجالان، بحران تمدن در خاورمیانه و رهیافت تمدن دمکراتیک
برگردان از کردی به فارسی: بهار اورین