هزاران سال فرودستی و استثمار سلطهی مردانه و فرهنگی که ایجاد کرده، چنان در وجود زنان ریشه دوانیده که هر زنی که میخواهد از این فرهنگ، الگوهای ذهنیت بردگی و عادات آن رهایی یابد، بایستی خطرات بسیاری به جان بخرد از جمله تنهایی، خشونت، گرسنگی، فقر، مهاجرت و بدتر از همه سلب حق زندگی و طرد شدن از زندگی اجتماعی و اقتصادی. این نظمی که زنان با آن روبهرو هستند چنان در اذهان آنها حک شده که گویی سرنوشت محتوم آنهاست و نمیتوانند تغییر دهند. هنگامی که زندگی تحمیل شده بر زنان و فرار از آنچه باید از آن رهایی یافت را با هم مقایسه میکنیم، خواهیم دید خطر کردن گزینهی رهاییبخشتری است. دیدن و دانستن اینکه شرایطی که زنان برای ریسک کردن خواهند داشت، شامل آزادی نیز میشود و مشارکت فعال و قوی زنان را در مبارزه تضمین میکند. زیرا شیوهی زندگی دیگری نیز ممکن است و ما میتوانیم این زندگی را بار دیگر با دستان خود، کار و مبارزات ایدئولوژیک و سیاسی خود شکل داده و قابل زیستن نماییم.
ممکن ساختن یک زندگی آزاد و قابل زیست، رهایی از درماندگیای که به ما آموختهاند و رهایی از قالبها و نقشهای کلاسیک زنانگی و مردانگی با ایجاد یک ذهنیت جدید مبتنی بر آزادی طرفین امکانپذیر است. تلاش نظم موجود همواره این بوده چرخهی خشونت علیه زنان را به عنوان یک واقعیت تغییرناپذیر جلوه دهد. به همین دلیل نخستین اعتراض زنان با ایستادگی در برابر این طرز تفکر آغاز میشود. مبارزه و مقاومت در برابر این سرنوشت تحمیل شده بر زنان و پرورش شخصیت آزاد زنان حرکتی انقلابی برای زنان است. “ژن ژیان آزادی” که از بطن مبارزات زنان ارتقا یافته به یک شعار جهانی تبدیل شد و به بستری برای اتحاد زنان و سازماندهی آنان در راستای آزادی مبدل شد.
“ژن ژیان آزادی” دارای معنایی فراتر از یک شعار است. بیانگر قدرت وحدتبخش و متحول کنندهی مبارزهی سازمانیافتهی زنان است با این واقعیت که بدون زن، زندگیای وجود ندارد و بدون زندگی آزادی و امیدی هم وجود ندارد. در هر کجای دنیا باشد فرقی ندارد وقتی زنان شعار “ژن ژیان آزادی” را میشنوند میدانند که این صدای انقلاب و آزادی است. بنابراین این شعار در عین حال فلسفهی جدید آزادی اجتماعی است و مشعلی است که راه زندگی را روشن میکند. وعدهی آزادی را نه تنها به زنان بلکه به کل جامعه میدهد. هنگامی زنان این فلسفهی جدید را که بر آزادی زنان متمرکز است، پذیرفتند امید تازهای ایجاد شد. فلسفهای که زندگی و حیات اجتماعی زنان را تغییر داده و دگرگون ساخته است. این تغییرات در عمل در تمام حوزههایی که زنان در آنها سازماندهی شدهاند، تجربه شده است.
مبارزه علیه سیستم هژمونیک مردسالاری در سدهی 21
با ورود به سدهی کنونی این واقعیت که بدون درک سلطهی مردانه در تمام اشکال و جنبههای آن به ویژه استثمار، الگوهای فکری بردهوار و عاداتی که ذهنیت مردسالار هزاران سال بر زنان و جامعه تحمیل کرده، نمیتوان در مسیر جدیدی گام نهاد، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است. در نتیجه به چالش کشیدن این سلطه و نتایجی که به بار آورده را ضروری ساخته است. این به چالش کشیدن و پرسشگری همچنین منجر به تلاش برای پاسخ به این که زنان کجا و چرا از نظر تاریخی، اجتماعی و اقتصادی شکست خوردهاند و چگونه و با چه ابزار و روشهایی میتوانند به جایگاه واقعی خود بازگردند، است. شیوهی زندگی خارج از زندگی سرمایهداریِ مردسالارانه در تاریخ وجود داشته و امکان برقراری آن وجود دارد و این حقیقت راهنمای کسانی بوده که برای آزادی و برابری مبارزه میکنند. امروزه نه تنها زنان بلکه مردان نیز به این آگاهی رسیدهاند که آزادی اجتماعی بدون آزادی زنان امکانپذیر نخواهد بود. شاید به همین دلیل است که شعار “ژن ژیان آزادی” نه تنها توسط زنان بلکه از سوی مردان نیز سر داده میشود.
این شعار با فریاد زنانی که در برابر رژیم زنستیز مقاومت میکنند، جهانی شد و به جنبش آزادی مبدل شد. بر همگان مبرهن است که این جنبش دارای جنبههای سیاسی و اجتماعی است و جنبشی انقلابی که میگوید: “دیگر بس است” و برای آزادی در برابر رژیم جنسیتگرا و مذهبی ایران و فشار و سرکوب آن حرکتی امیدبخش است. بدون تردید دلیل فراگیر بودن جنبش “ژن ژیان آزادی” که پس از قتل ژینا امینی آغاز شد، کاراکتر اجتماعی آن است. تحولات تاریخی و اجتماعی گواه این است که آزادی فردی مستقل از آزادی اجتماعی نیست و ازطریق هنجارهای اجتماعی، فرهنگی، طبقاتی، جنسیتی و عوامل بسیار دیگر شکل میگیرد. این واقعیت که مطالبه آزادی فردی شامل آزادی اجتماعی نیز میباشد و پیوند متقابل آنان نشاندهندهی این است که مبارزات ما زنان برای آزادی مبارزهای اجتماعی است که به آزادی فردی ما نیز منجر خواهد شد. مبارزهی زنان برای موجودیت فردی و برای رهایی با آزادی اجتماعی معنا یافته و ماندگار میشود.
انقلاب زنان با رهبری زنان کُرد تمام جهان و به ویژه خاورمیانه را تحت تاثیر قرار داده است. اگرچه رژیم استبدادی ایران در تلاش برای سرکوب و خاموشی این جنبش است لذا مطالبات برابری، آزادی، عدالت و سیستم اجتماعی که در آن زنان آزاد باشند در شعار “ژن ژیان آزادی” تجلی مییابد و همچنان به عنوان یک خواستهی نیرومند جایگاه خود را حفظ کرده است. مطالبه آزادی که همچنان در قلب و روح جامعه وجود دارد در نخستین فرصت و با تمام شکوه و گرمای خود پدیدار میشود. کسانی که برای آزادی، برابری و عدالت مبارزه میکنند تا جایی میتوانند پیشاهنگی جامعه را بر عهده بگیرند که مطالبهی آزادی را که همچنان در جامعه حفظ شده را آشکار نموده و با این آگاهی سازماندهی کنند. ارتقای سازمان زنان که رهبری تغییرات اجتماعی را بر عهده خواهد داشت، کاراکتر سدهی 21 را تعیین خواهد نمود.
ارتقای مبارزه برای آزادی زنان دربرابر جنگ و مدرنیته کاپیتالیستی
جنگ و درگیریهای خاورمیانه مسائل جامعه و به ویژه زنان را عمیقتر میکند. خواستهی آزادی و صلح مردم خاورمیانه و موضع اخلاقی، سیاسی و ایدوئولوژیک نیروی سازمانیافتهای که این خواسته را برآورده کند، نقش مهمی در ترسیم و تعیین آیندهی سدهی کنونی خواهد داشت. بنابراین بحران مدرنیتهی سرمایهداری و همراه با بحران دولت-ملت و محیط خونبار و کائوتیکی که ایجاد کرده و همچنین چگونگی برونرفت از این بحرانها از جمله مباحث مورد گفتگوست. به همین دلیل هر مبارزهی اجتماعی که آزادی زنان را در محور خود قرار ندهد و به نقش آنان در زندگی اجتماعی معنایی قایل نگردد، شانسی برای موفقیت نخواهد داشت.
در شرایطی که جنگ جهانی سوم در منطقه ابعاد وسیعتری مییابد آشکار است که زنان نیاز به ایجاد یک جنبش نیرومند صلح دارند و همچنین یک سازماندهیای که آزادی زنان را تضمین کند. از سوی دیگر در خاورمیانه یک سنت و فرهنگ نیرومند مقاومت وجود دارد و انقلاب روژآوا و ایجاد یک سیستم بر مبنای آزادی زنان محصول این سنت و مقاومت است. این مدل سازمانی و مدیریتی که با رهبری زنان شکل گرفته، برای تمام زنان جهان الهامبخش است و این پیروزی دستاورد بزرگی برای بشریت محسوب میشود.
راه آزادی زنان از مبارزه از طریق سازماندهی میگذرد. ارزیابی بحران نظام سرمایهداری تنها به عنوان یک بحران اقتصادی، نادرست خواهد بود. دلیل اصلی بحران نظام نابرابری، خشونت و استثماری است که به دلیل برهم خوردن رابطهی برابری میان زن و مرد به زیان زنان ایجاد شده است.
این نخستین نابرابری در تاریخ است که از طریق علم، فلسفه، اقتصاد و طرد زنان از زندگی اجتماعی ایجاد گشته و منبع اصلی بحران سیستم را تشکیل میدهد. خروج از این بحران تنها با برقراری روابط جدید زن و مرد امکانپذیر است. این روابط با سفری تاریخی و اجتماعی زنان و در عین حال دشوار و معنامند برای کشف ریشههای فرهنگ زنان و غلبه بر مسائلی که مانع از رسیدن به آزادی و پیشرفت است، برقرار خواهد شد.
جستجوی بشر برای یافتن معنا در زندگی سابقهای هزاران ساله دارد. در جهان هستی همواره جستجوی معنا بوده است. مردمان تلاش نمودهاند تا واقعیت پنهان و بالقوه در جهان هستی را درک نمایند. “نیاز به فهمیدن و فهمیده شدن محرک اساسی جهان هستی است” و این همانی است که بایست درک شود. در طول تاریخ پاسخهای متفاوتی به آنچه سعی در فهم آن شده، داده شده است. ظهور فلسفه، علم، ادبیات و ادیان راههایی برای پاسخ به این سفر معنا بودهاند. اگرچه زنان نقش مهمی در پیشبرد اسطورهشناسی، فلسفه، دین و ادبیات ایفا کردهاند لذا فرهنگ مردسالاری تجارب و دستاوردهای زنان را غصب کرده و آنها را از این عرصهها حذف نموده است. این محرومیت منجر به بهرهکشی از نیروی کار زنان، بدن آنها و خشونت مداوم علیه زنان شده و زندگی را برای آنان غیرقابل زیست نموده است.
زنانی که دارای ادعای سبک زندگی جدیدی هستند بازگشت به آغاز و کشف نخستین سرچشمهی بردهداری و بهرهکشی تنها به سفری در معنا محدود نمیشود. هدف اصلی آغاز از جایی است که در آن شکست خوردهایم. بدون تردید برای میلادی دوباره و شروعی دوباره شروع از جایی که ناپیدا گشتهایم مسئلهای مهم در رابطه با حل مسئلهی آزادی است. گرچه با علم و فناوری در دنیای امروز پیشرفتهای چشمگیری در شناخت طبیعت و کیهان حاصل شده لذا هنوز به طور کامل به حقیقت دست نیافتهاند. سفر کشف و رسیدن به حقیقت در مبارزه زنان معنا مییابد. برای زنان هر لحظه از زندگی سفری از معنا و تفسیر است. معنای زندگی چیست و خواهان چه شیوهی زندگی هستیم؟ سوالاتی هستند که روزانه به آنها پاسح داده میشود تا راههایی برای خروج از زندگی بردهوار تحمیلی بر زنان گشوده شود. نخستین نیازهایی که برای بقا به ذهن خطور میکند تغذیه، محافظت و تولیدمثل است. لذا معنای زندگی را نمیتوان صرفا به این موارد محدود نمود. برای این سوالات نیاز به پاسخهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، فلسفی و علمی است. محدود کردن زندگی به بقایی صرفا بیولوژیک به معنای دور شدن از فرایند انسانی شدن است. چه چیزی انسان را از سایر موجودات و طبیعت متمایز میکند؟ دارا بودن عقل و شعور کافی نیست. فرایند انسانیسازی همچنین فرایند سازماندهی حول یک زبان، فرهنگ و اقتصاد مشترک است و این روند موقتی نیست.
فرهنگ مردسالاری هزاران سال است که فرهنگ و ارزشهای زنان را نادیده گرفته است. این افسانه که زن از دندهی مرد آفرده شده با داستان آفرینش آدم و حوا همراه با ادیان تکخدایی به روز شده و فرودستی زنان به فرمان خدا پیوند میخورد. با این حال جستجوی بشریت برای حقیقت همواره ادامه داشته است. آفرینش انسان و طبیعت و پرسشهای مربوط به چگونگی و چرایی تحولاتی که تا به امروز رخ داده، موضوع علم، فلسفه و حتی دین بوده است. هر آنچه موضوع دین، فلسفه، علم و اسطورهشناسی است، موضوع زنان نیز میباشد. بنابراین وجود زنان نادیده گرفته شده و به عبارتی انسانزدایی از زنان و دیدگاهی کالاگونه به آن باعث شده زنان در برابر اشکال خشونت، ستم، بهرهکشی و استبداد آسیبپذیر شوند.
مبارزات فمینیستی در ابتدا برای حق شهروندی زنان و به رسمیت شناختن حقوق زنان بوده و در واقع موضعی در برابر سیاست نادیدهانگاری و ابژگی است و مبارزهای برای موجودیت. گرچه زنان با صدها سال مبارزه به دستاوردهای قابل توجهی دست یافتهاند، لذا موجودیت آنها هنوز هم در خطر است. افزایش آمار خشونت علیه زنان و زنکُشی و عادی جلوه دادن آن نشان دهندهی خطری است که هستی زنان را تهدید میکند.
از آنجا که صحبت از برای کسی که وجود ندارد، امکانپذیر نیست، مبارزه برای زنان اساسا مبارزهای برای تضمین موجودیتشان است. آزادی راستین ممکن نخواهد بود مگر اینکه زنان از وضعیت فرودستی که بر آنان تحمیل شده، خارج شوند. عبدالله اوجالان در این باره میگوید:”مفهوم زن به مثابهی موجودیت حائز اهمیت است. به میزان تعریف شدن زن، تعریف نمودن مرد نیز وارد دایرهی امکان میگردد. نمیتوان به نقطهی عزیمت قرار دادن مرد، تعریف صحیحی از زن و زندگی ارائه دهیم. موجودیت طبیعی زن، موقعیت مرکزیتری دارد. از نقطه نظر بیولوژیک نیز این امر بدینگونه است. اینکه جامعهی مردسالار تا حد ممکن موقعیت زن را تنزل داده و کمرنگ نموده، نبایستی مانع درک واقعیت زن از طرف ما گردد.” (مانیفست تمدن دموکراتیک جلد 5 ص 976) بدون درک واقعیت زنانی که از خود و جامعه بیگانه شدهاند صحبت از تغییر و رهایی نه برای زنان و نه برای جامعه ممکن نخواهد بود. سلطهی مردانه جایگاه زنان را به فرودستی تقلیل داده و وجودشان را به ابزاری برای حفظ وجود مردان مبدل کرده و آنان را از سوژگی خارج کرده است. در ساختار اجتماعی که نیمی از جامعه از آزادی و حقوق خود محروماند نمیتوان از آزادی راستین سخن گفت. بنابراین حل مسئلهی زنان نه تنها برای آزادی زنان بلکه برای آزادی کل جامعه از اهمیتی حیاتی برخوردار است.
تضمین موجودیت زنان از طریق سازماندهی آنان است. اگر به راستی خواهان رسیدن به راز حقیقت و خروج از بحران سرمایهداری مردسالار هستیم بایستی به این واقعیت آگاه باشیم که از طریق آزادی زنان محقق خواهد شد. فلسفهی “ژن ژیان آزادی” راه آزادی زنان را روشن میکند. “نیروهای استثمارگر و قدرتمدار هژمونیک عصر ما بیشتر از هر جایی در فروپاشی و انحطاط رخ داده در زندگی مشترک دیده میشود. تاریخ رابطهی زن و مرد دچار بیشترین بیمنزلتی شده، فاقد معنا گشته و به نوعی زوال و استهلاک رسیده که نه با آن به سر میشود و نه بدون آن. آنهایی که انقلاب آغازین را با تکیه بر تحلیل این وضعیت کائوتیک انجام نمیدهند، شانس دیگری به غیر از تداوم کائوس ندارند. آنان که به طور شخصی و جمعی قصد اقدام نوین و برونرفت را دارند، تنها اگر این حوزه را به صورت علمی، هنری و فلسفی مبنا قرار دهند، میتوانند به سوی زندگی مشترک آزاد گام بردارند. این اولین گامهای برونرفت، برخلاف آنچه بسیار تصور میشود، گامهای منفرد و ویژهی مابین دو شخص نیست، بلکه اولین گامهای جهانشمولِ مربوط به جامعهی سوسیالیستی دموکراتیکی است که ایجاد خواهد شد.” (مانیفست تمدن دمکراتیک، جلد 5 ص 81)
این ارزیابی به روشنی بیان میکند که چگونه خط مشی آزادی زنان بایستی خود را سازماندهی کند. غلبه بر بحران سیستم تنها از طریق سازماندهی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی امکانپذیر خواهد بود.
برساخت زندگی نوین از طریق سازماندهی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی امکانپذیر خواهد بود.
نقشه راه جدید زندگی، زندگی سوسیالیستی است که در پارادایم دموکراتیک، اکولوژیک و آزادی زنان بیان شده است. تئوری زندگی مشترک آزاد بیانگر چگونگی عملی نمودن این پارادایم است. زندگی مشترک آزاد با غلبه بر تمام عادات و الگوهای ذهنی نظام سرمایهداری مردسالار امکانپذیر است. ضدسیستم و سرمایهداری بودن تنها با طرد و مبارزه با جنسیتگرایی اجتماعی امکانپذیر است. جامعهشناسی آزادی شاخهای از جامعهشناسی است که به بررسی معنا و پویایی آزادی میپردازد و مبتنی بر جستجوی معنا در راستای آزادی زنان است.
ایجاد تعادل میان آزادی فردی و اجتماعی بسیار مهم است. زنان نیز بخشی از جامعه هستند و برای تغییر و تحول جامعهای که بخش از آن هستند، مبارزه میکنند. این یک واقعیت است که جنسیتگرایی، ملیگرایی افراطی و دینگرایی عناصر اصلی برهم زنندهی آزادی زنان و جامعه هستند. زمانی که به تعارض میان آزادی و اقتدار، انضباط و هنجارها افزوده میشود جامعهشناسی آزادی باید راهحلهایی برای مدیریت این تنشها ارائه دهد. برای این منظور نیاز به یک برنامه سیاسیای که دموکراسی و آزادی را تضمین کند و سازمانهای سیاسی و اجتماعی که این برنامه را اجرایی کنند، است.
سانی که در قدرت بوده و بر اساس ابزار و استدلالات سیاسی نظام سرمایهداری مردسالاری، سیاستورزی میکنند؛ از دیگر سو مخالفین سیستم نیزهمچنان معتقدند که خط سوم بدون محدود شدن به شکلی از سیاستورزی درون سیستم، امکانپذیر است و مسئولیت تولید یک سیاست ضدسیستمی را بر عهده دارند. برای زنان خط سوم به معنای سازماندهی علیه سیستم در درون سیستم و برساخت یک زندگی دموکراتیک، اکولوژیک بر مبنای آزادی زنان در نقطهای حیاتی قرار دارد. اگر راه آزادی از سازماندهی و ایجاد سیستم خود میباشد، کاری که باید انجام گیرد، عملی نمودن این امر است. البته این فقط مشکل زنان نیست. در مورد هر قشر، طبقه و ملتی که مسئلهی آزادی دارد، صدق میکند. از این منظر سیاستهای خط سوم بایستی اساسا از دیدگاهی ضدسیستمی پایهگذاری شود. هنگام نظری بر تحولات سیاسی جاری خواهیم دید بسیاری از احزاب سیاسی درون سیستم سیاستهای خود را به عنوان خط سوم تعریف میکنند. هدف بسیاری از این احزاب و سیاستها بهرهمندی از رانت نظام و حکومت کردن است و هیچ مشکلی با ذهنیت یا رویکرد مدیریتی سرمایهداری مردسالار ندارند. بنابراین نمیتوان گفت چنین ساختار و احزاب سیاسی در سیاست راه سوم مشارکت دارند.
ما برای برساخت زندگی بر مبنای معیارهای دمکراتیک، اکولوژیک و آزادی زنان در برابر نظام سرمایهداری مردسالار مبارزه میکنیم. اشتباه نیست اگر این مبارزه را به عنوان سفر زنان برای آزادی تعریف نماییم. البته سفر زنان برای آزادی، برابری و عدالت اکنون آغاز نشده و سخن ما از مسیری است که با هزاران سال مبارزه، مقاومت و تجربه گشوده شده است. با این حال مسیر سفر هر دوره با توجه به جنبههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و … آن دوره متفاوت است و نمیتوان مستقل از تحولات در نظر گرفت. بنابراین هر سفری نشاندهندهی یک شروع جدید است. آنچه مهم است نشان دادن توانایی و شهامت برای ممکن ساختن زندگی نوینی بدون تسلیم شدن به استعمار و ستم تحمیلی است. مرحلهی پس از آن مستلزم پشتکار، اراده و عزم راسخ است. زیرا با سیستمی مواجهیم که هزاران سال خود را سازماندهی و بر جامعه تحمیل کرده است. آگاهی از این امر راهنمایی برای غلبه بر مشکلاتی خواهد بود که با آنها مواجه خواهیم شد. نقطهی شروع برای زنان این است که از حقیقت خویش آگاه شوند. شاید واقعبینانهترین کاری که بایست انجام داد این است که از تحلیل واقعیت اجتماعی خود آغاز نمود. ادعای برساخت یک زندگی دموکراتیک، اکولوژیک بر مبنای آزادی زنان در برابر سرمایهداری مردسالاری ادعای بزرگی است. این ادعا نیازمند آگاهی، تلاش و سازماندهی است.
به باورم بسیاری از انسانها واقعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگیای که در آن زندگی میکنند را زیر سوال میبرند و به دنبال راههایی برای خروج از آن هستند. بنابراین کسانی که ادعای تغییر و تحول جامعه را دارند و حول آن سازماندهی میکنند، پیشاهنگ خروج از بحرانها و مسائل اجتماعی هستند. بدون یک سازماندهی منسجم آزادی محقق نخواهد شد. موضوع سازماندهی که بسیار حیاتی برای آیندهی جوامع است، بایستی برای زنان بحث جدی باشد. زیرا نظم موجود بیش از همه زنان را مورد هدف قرار میدهد و البته سازماندهی و آگاهی زنان را برای خود خطری میبیند. به همین دلیل نمیتوان مستقل از این واقعیت به مباحث سیاسی خط سوم برخورد نمود و در مورد آن گفتگو کرد. هدف ما سازماندهی یک سیستم درون سیستم اما علیه آن است که در راستای منافع زنان و جامعه است. هر چند در زندگی روزانهی خود همواره شاهد دشواریهای آن هستیم.
کسانی که ادعای سازماندهی یک سیستم و زندگی جایگزین دارند، در درجهی اول بایستی به یک نیروی منسجم مبدل شوند. کسانی که سیستم نظام ایدئولوژیک، سیاسی و اخلاقی خودشان را سامان میدهند و اجتماعی میکنند و جامعه را پیرامون آن سازماندهی میکنند، میتوانند برای جامعه منبع الهام باشند. لازم است بر این نکتهی مهم تاکید نمود که ابزار و روشهایی که یک جامعه سازمانیافته را ایجاد میکند نیز مهم است. زیرا جنبش زنان که برای برساخت یک سیستم دمکراتیک، اکولوژیک مبتنی بر آزادی زنان در برابر سیستم پدر-مردسالاری مبارزه میکند در راستای خط سوم در تلاش برای برقراری پیوند میان زنان و جامعه هستند. بنابراین راه و روشهای رسیدن به هدف هم باید زیبا و معنامند باشد.
هزاران سال تجارب تاریخی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به ما نشان داده بدون پیروزی در میدان سیاسی دستیابی به هیچ دستاوردی در هیچ عرصهای امکانپذیر نیست و اگر هم ممکن شده ماندگار نبوده و به یک سیستم تبدیل نشده است. بنابراین خط سوم به عنوان عرصهای مهم برای پیروزی در عرصه سیاسی و اجتماعی نمودن سیاستهای آزادی زنان است. تغییر دنیای مردسالار که زندگی را برای زنان به یک زندان تبدیل نموده نه تنها برای زنان بلکه برای تمام بشریت هدف مهمی است. هدف خط سوم در دستیابی به این هدف غیرقابل انکار است. از سوی دیگر شیوهی اندیشه ایدئولوژیک و سیاسی که جامعه پیرامون آن سازماندهی میشود نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است.