آزادی و مبارزه زنان در “خط سوم”

صباحات تونجل

هزاران سال فرودستی و استثمار سلطه­‌ی مردانه و فرهنگی که ایجاد کرده، چنان در وجود زنان ریشه دوانیده که هر زنی که می­‌خواهد از این فرهنگ، الگوهای ذهنیت بردگی و عادات آن رهایی یابد، بایستی خطرات بسیاری به جان بخرد از جمله تنهایی، خشونت، گرسنگی، فقر، مهاجرت و بدتر از همه سلب حق زندگی و طرد شدن از زندگی اجتماعی و اقتصادی. این نظمی که زنان با آن روبه‌­رو هستند چنان در اذهان آن­ها حک شده که گویی سرنوشت محتوم آن­هاست و نمی‌­توانند تغییر دهند. هنگامی که زندگی تحمیل شده بر زنان و فرار از آنچه باید از آن رهایی یافت را با هم مقایسه می­‌کنیم، خواهیم دید خطر کردن گزینه­‌ی رهایی­‌بخش‌­تری است. دیدن و دانستن اینکه شرایطی که زنان برای ریسک کردن خواهند داشت، شامل آزادی نیز می‌­شود و مشارکت فعال و قوی زنان را در مبارزه تضمین می­‌کند. زیرا شیوه‌ی زندگی دیگری نیز ممکن است و ما می­‌توانیم این زندگی را بار دیگر با دستان خود، کار و مبارزات ایدئولوژیک و سیاسی خود شکل داده و قابل زیستن نماییم.

‌ممکن ساختن یک زندگی آزاد و قابل زیست، رهایی از درماندگی­‌ای که به ما آموخته‌اند و رهایی از قالب‌ها و نقش­های کلاسیک زنانگی و مردانگی با ایجاد یک ذهنیت جدید مبتنی بر آزادی طرفین امکان­پذیر است. تلاش نظم موجود همواره این بوده چرخه­‌ی خشونت علیه زنان را به عنوان یک واقعیت تغییرناپذیر جلوه دهد. به همین دلیل نخستین اعتراض زنان  با ایستادگی در برابر این طرز تفکر آغاز می‌­شود. مبارزه و مقاومت در برابر این سرنوشت تحمیل شده بر زنان و پرورش شخصیت آزاد زنان حرکتی انقلابی برای زنان است. “ژن ژیان آزادی” که از بطن مبارزات زنان ارتقا یافته به یک شعار جهانی تبدیل شد و به بستری برای اتحاد زنان و سازماندهی آنان در راستای آزادی مبدل شد.

“ژن ژیان آزادی” دارای معنایی فراتر از یک شعار است. بیانگر قدرت وحدت‌­بخش و متحول کننده‌ی مبارزه‌ی سازمان­یافته­‌ی زنان است با این واقعیت که بدون زن، زندگی‌ای وجود ندارد و بدون زندگی آزادی و امیدی هم وجود ندارد. در هر کجای دنیا باشد فرقی ندارد وقتی زنان شعار “ژن ژیان آزادی” را می‌­شنوند می‌­دانند که این صدای انقلاب و آزادی است. بنابراین این شعار در عین حال فلسفه­‌ی جدید آزادی اجتماعی است و مشعلی است که راه زندگی را روشن می‌کند. وعده­‌ی آزادی را نه تنها به زنان بلکه به کل جامعه می‌­دهد. هنگامی زنان این فلسفه­‌ی جدید را که بر آزادی زنان متمرکز است، پذیرفتند امید تازه­‌ای ایجاد شد. فلسفه‌ای که زندگی و حیات اجتماعی زنان را تغییر داده و دگرگون ساخته است. این تغییرات در عمل در تمام حوزه­‌هایی که زنان در آن­ها سازماندهی شده‌اند، تجربه شده است.

مبارزه علیه سیستم هژمونیک مردسالاری در سده­‌ی 21

با ورود به سده­‌ی کنونی این واقعیت که بدون درک سلطه‌ی مردانه در تمام اشکال و جنبه­‌های آن به ویژه استثمار، الگوهای فکری برده­‌وار و عاداتی که ذهنیت مردسالار هزاران سال بر زنان و جامعه تحمیل کرده، نمی‌­توان در مسیر جدیدی گام نهاد، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است. در نتیجه به چالش کشیدن این سلطه و نتایجی که به بار آورده را ضروری ساخته است. این به چالش کشیدن و پرسشگری همچنین منجر به تلاش برای پاسخ به این که ‌زنان کجا و چرا از نظر تاریخی، اجتماعی و اقتصادی شکست خورده‌اند و چگونه و با چه ابزار و روش‌هایی می­توانند به جایگاه واقعی خود بازگردند، است. شیوه­‌ی زندگی خارج از زندگی سرمایه‌­داریِ مردسالارانه در تاریخ وجود داشته و امکان برقراری آن وجود دارد و این حقیقت راهنمای کسانی بوده  که برای آزادی و برابری مبارزه می­کنند. امروزه نه تنها زنان بلکه مردان نیز به این آگاهی رسیده‌اند که آزادی اجتماعی بدون آزادی زنان امکان­پذیر نخواهد بود. شاید به همین دلیل است که شعار “ژن ژیان آزادی” نه تنها توسط زنان بلکه از سوی مردان نیز سر داده می­‌شود.

این شعار با فریاد زنانی که در برابر رژیم زن‌­ستیز مقاومت می‌کنند، جهانی شد و به جنبش آزادی مبدل شد. بر همگان مبرهن است که این جنبش دارای جنبه­‌های سیاسی و اجتماعی است و جنبشی انقلابی که می­‌گوید: “دیگر بس است” و برای آزادی در برابر رژیم جنسیت­‌گرا و مذهبی ایران و فشار و سرکوب آن حرکتی امیدبخش است. بدون تردید دلیل فراگیر بودن جنبش “ژن ژیان آزادی” که پس از قتل ژینا امینی آغاز شد، کاراکتر اجتماعی آن است. تحولات تاریخی و اجتماعی گواه این است که آزادی فردی مستقل از آزادی اجتماعی نیست و ازطریق هنجارهای اجتماعی، فرهنگی، طبقاتی، جنسیتی و عوامل بسیار دیگر شکل می­‌گیرد. این واقعیت که مطالبه آزادی فردی شامل آزادی اجتماعی نیز می­‌باشد و پیوند متقابل آنان نشان‌دهنده­‌ی این است که مبارزات ما زنان برای آزادی مبارزه‌ای اجتماعی است که به آزادی فردی ما نیز منجر خواهد شد. مبارزه­‌ی زنان برای موجودیت فردی و برای رهایی با آزادی اجتماعی معنا یافته و ماندگار می­‌شود.

انقلاب زنان با رهبری زنان کُرد تمام جهان و به ویژه خاورمیانه را تحت تاثیر قرار داده است. اگرچه رژیم استبدادی ایران در تلاش برای سرکوب و خاموشی این جنبش است لذا مطالبات برابری، آزادی، عدالت و سیستم اجتماعی که در آن زنان آزاد باشند در شعار “ژن ژیان آزادی” تجلی می‌­یابد و همچنان به عنوان یک خواسته­‌ی نیرومند جایگاه خود را حفظ کرده است. مطالبه آزادی که همچنان در قلب و روح جامعه وجود دارد در نخستین فرصت و با تمام شکوه و گرمای خود پدیدار می­‌شود. کسانی که برای آزادی، برابری و عدالت مبارزه می­‌کنند تا جایی می‌­توانند پیشاهنگی جامعه را بر عهده بگیرند که مطالبه‌ی آزادی را که همچنان در جامعه حفظ شده  را آشکار نموده و با این آگاهی سازماندهی کنند. ارتقای سازمان زنان که رهبری تغییرات اجتماعی را بر عهده خواهد داشت، کاراکتر سده­‌ی 21 را تعیین خواهد نمود.

ارتقای مبارزه برای آزادی زنان دربرابر جنگ و مدرنیته کاپیتالیستی

جنگ و درگیری­‌های خاورمیانه مسائل جامعه و به ویژه زنان را عمیق‌­تر می­‌کند. خواسته­‌ی آزادی و صلح مردم خاورمیانه و موضع اخلاقی، سیاسی و ایدوئولوژیک نیروی سازمان­‌یافته­‌ای که این خواسته را برآورده کند، نقش مهمی در ترسیم و تعیین آینده­ی سده­‌ی کنونی خواهد داشت. بنابراین بحران مدرنیته­‌ی سرمایه­‌داری و همراه با بحران دولت-ملت و محیط خونبار و کائوتیکی که ایجاد کرده و همچنین چگونگی برون­‌رفت از این بحران­‌ها از جمله مباحث مورد گفتگوست. به همین دلیل هر مبارزه­‌ی اجتماعی که آزادی زنان را در محور خود قرار ندهد و به نقش آنان در زندگی اجتماعی معنایی قایل نگردد، شانسی برای موفقیت نخواهد داشت.

در شرایطی که جنگ جهانی سوم در منطقه ابعاد وسیع‌­تری می­‌یابد آشکار است که زنان نیاز به ایجاد یک جنبش نیرومند صلح دارند و همچنین یک سازماندهی­ای که آزادی زنان را تضمین کند. از سوی دیگر در خاورمیانه یک سنت و فرهنگ نیرومند مقاومت وجود دارد و انقلاب روژآوا و ایجاد یک سیستم بر مبنای آزادی زنان محصول این سنت و مقاومت است. این مدل سازمانی و مدیریتی که با رهبری زنان شکل گرفته، برای تمام زنان جهان الهام­‌بخش است و این پیروزی دستاورد بزرگی برای بشریت محسوب می‌­شود.

راه آزادی زنان از مبارزه از طریق سازماندهی می­‌گذرد. ارزیابی بحران نظام سرمایه‌­داری تنها به عنوان یک بحران اقتصادی، نادرست خواهد بود. دلیل اصلی بحران نظام نابرابری، خشونت و استثماری است که به دلیل برهم خوردن رابطه­‌ی برابری میان زن و مرد به زیان زنان ایجاد شده است.

این نخستین نابرابری در تاریخ است که از طریق علم، فلسفه، اقتصاد و طرد زنان از زندگی اجتماعی ایجاد گشته و  منبع اصلی بحران سیستم را تشکیل می­‌دهد. خروج از این بحران تنها با برقراری روابط جدید زن و مرد امکان­پذیر است. این روابط با سفری تاریخی و اجتماعی زنان و در عین حال دشوار و معنامند برای کشف ریشه­‌های فرهنگ زنان و غلبه بر مسائلی که مانع از رسیدن به آزادی و پیشرفت است، برقرار خواهد شد.

جستجوی بشر برای یافتن معنا در زندگی سابقه‌ای هزاران ساله دارد. در جهان هستی همواره جستجوی معنا بوده است. مردمان تلاش نموده‌اند تا واقعیت پنهان و بالقوه در جهان هستی را درک نمایند. “نیاز به فهمیدن و فهمیده شدن محرک اساسی جهان هستی است” و این همانی است که بایست درک شود. در طول تاریخ پاسخ‌های متفاوتی به آنچه سعی در فهم آن شده، داده شده است. ظهور فلسفه، علم، ادبیات و ادیان راه­‌هایی برای پاسخ به این سفر معنا بوده­‌اند. اگرچه زنان نقش مهمی در پیشبرد اسطوره­‌شناسی، فلسفه، دین و ادبیات ایفا کرده­‌اند لذا فرهنگ مردسالاری تجارب و دستاوردهای زنان را غصب کرده و آن­ها را از این عرصه­‌ها حذف نموده است. این محرومیت منجر به بهره­‌کشی از نیروی کار زنان، بدن آن­ها و خشونت مداوم علیه زنان شده و زندگی را برای آنان غیرقابل زیست نموده است.

زنانی که دارای ادعای سبک زندگی جدیدی هستند بازگشت به آغاز و کشف نخستین سرچشمه­‌ی برده‌­داری و بهره‌­کشی تنها به سفری در معنا محدود نمی­‌شود. هدف اصلی آغاز از جایی است که در آن شکست خورده‌ایم. بدون تردید برای میلادی دوباره و شروعی دوباره شروع از جایی که ناپیدا گشته‌ایم مسئله­‌ای مهم در رابطه با حل مسئله­‌ی آزادی است. گرچه با علم و فناوری در دنیای امروز پیشرفت­‌های چشمگیری در شناخت طبیعت و کیهان حاصل شده لذا هنوز به طور کامل به حقیقت دست نیافته­‌اند. سفر کشف و رسیدن به حقیقت در مبارزه زنان معنا می‌­یابد. برای زنان هر لحظه از زندگی سفری از معنا و تفسیر است. معنای زندگی چیست و خواهان چه شیوه‌ی زندگی هستیم؟ سوالاتی هستند که روزانه به آنها پاسح داده می­‌شود تا راه­هایی برای خروج از زندگی برده‌­وار تحمیلی بر زنان گشوده شود. نخستین نیازهایی که برای بقا به ذهن خطور می­‌کند تغذیه، محافظت و تولیدمثل است. لذا معنای زندگی را نمی­‌توان صرفا به این موارد محدود نمود. برای این سوالات نیاز به پاسخ­‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، فلسفی و علمی است. محدود کردن زندگی به بقایی صرفا بیولوژیک به معنای دور شدن از فرایند انسانی شدن است. چه چیزی انسان را از سایر موجودات و طبیعت متمایز می­‌کند؟ دارا بودن عقل و شعور کافی نیست. فرایند انسانی­‌سازی همچنین فرایند سازماندهی حول یک زبان، فرهنگ و اقتصاد مشترک است و این روند موقتی نیست.

فرهنگ مردسالاری هزاران سال است که فرهنگ و ارزش‌های زنان را نادیده گرفته است. این افسانه که زن از دنده­‌ی مرد آفرده شده با داستان آفرینش آدم و حوا همراه با ادیان تک­‌خدایی به روز شده و فرودستی زنان به فرمان خدا پیوند می­‌خورد. با این حال جستجوی بشریت برای حقیقت همواره ادامه داشته است. آفرینش انسان و طبیعت و پرسش‌های مربوط به چگونگی و چرایی تحولاتی که تا به امروز رخ داده، موضوع علم، فلسفه و حتی دین بوده است. هر آنچه موضوع دین، فلسفه، علم و اسطوره‌­شناسی است، موضوع زنان نیز می‌­باشد. بنابراین وجود زنان نادیده گرفته شده و به عبارتی انسان­‌زدایی از زنان و دیدگاهی کالاگونه به آن باعث شده زنان در برابر اشکال خشونت، ستم، بهره‌کشی و استبداد آسیب­‌پذیر شوند.

مبارزات فمینیستی در ابتدا برای حق شهروندی زنان و به رسمیت شناختن حقوق زنان بوده و در واقع موضعی در برابر سیاست نادیده‌انگاری و ابژگی است و مبارزه‌ای برای موجودیت. گرچه زنان با صدها سال مبارزه به دستاوردهای قابل توجهی دست یافته­‌اند، لذا موجودیت آن­ها هنوز هم در خطر است. افزایش آمار خشونت علیه زنان و زن­‌کُشی و عادی جلوه دادن آن نشان دهنده­‌ی خطری است که هستی زنان را تهدید می‌کند.

از آنجا که صحبت از برای کسی که وجود ندارد، امکان­‌پذیر نیست، مبارزه برای زنان اساسا مبارزه­‌ای برای تضمین موجودیت­شان است. آزادی راستین ممکن نخواهد بود مگر اینکه زنان از وضعیت فرودستی که بر آنان تحمیل شده، خارج شوند. عبدالله اوجالان در این باره می­گوید:”مفهوم زن به مثابه‌ی موجودیت حائز اهمیت است. به میزان تعریف شدن زن، تعریف نمودن مرد نیز وارد دایره­‌ی امکان می­‌گردد. نمی­‌توان به نقطه­‌ی عزیمت قرار دادن مرد، تعریف صحیحی از زن و زندگی ارائه دهیم. موجودیت طبیعی زن، موقعیت مرکزی‌تری دارد. از نقطه نظر بیولوژیک نیز این امر بدین‌گونه است. اینکه جامعه­‌ی مردسالار تا حد ممکن موقعیت زن را تنزل داده و کمرنگ نموده، نبایستی مانع درک واقعیت زن از طرف ما گردد.” (مانیفست تمدن دموکراتیک جلد 5 ص 976) بدون درک واقعیت زنانی که از خود و جامعه بیگانه شده‌اند صحبت از تغییر و رهایی نه برای زنان و نه برای جامعه ممکن نخواهد بود. سلطه­‌ی مردانه جایگاه زنان را به فرودستی تقلیل داده و وجودشان را به ابزاری برای حفظ وجود مردان مبدل کرده و آنان را از سوژگی خارج کرده است. در ساختار اجتماعی که نیمی از جامعه از آزادی و حقوق خود محروم­اند نمی‌­توان از آزادی راستین سخن گفت. بنابراین حل مسئله­‌ی زنان نه تنها برای آزادی زنان بلکه برای آزادی کل جامعه از اهمیتی حیاتی برخوردار است.

تضمین موجودیت زنان از طریق سازماندهی آنان است. اگر به راستی خواهان رسیدن به راز حقیقت و خروج از بحران سرمایه‌­داری مردسالار هستیم بایستی به این واقعیت آگاه باشیم که از طریق آزادی زنان محقق خواهد شد. فلسفه‌ی “ژن ژیان آزادی” راه آزادی زنان را روشن می­‌کند. “نیروهای استثمارگر و قدرت­‌مدار هژمونیک عصر ما بیشتر از هر جایی در فروپاشی و انحطاط رخ داده در زندگی مشترک دیده می­‌شود. تاریخ رابطه­‌ی زن و مرد دچار بیشترین بی‌­منزلتی شده، فاقد معنا گشته و به نوعی زوال و استهلاک رسیده که نه با آن به سر می­‌شود و نه بدون آن. آن­هایی که انقلاب آغازین را با تکیه بر تحلیل این وضعیت کائوتیک انجام نمی‌دهند، شانس دیگری به غیر از تداوم کائوس ندارند. آنان که به طور شخصی و جمعی قصد اقدام نوین و برون­‌رفت را دارند، تنها اگر این حوزه را به صورت علمی، هنری و فلسفی مبنا قرار دهند، می­‌توانند به سوی زندگی مشترک آزاد گام بردارند. این اولین گام­‌های برون‌رفت، برخلاف آنچه بسیار تصور می­‌شود، گام‌های منفرد و ویژه­‌ی مابین  دو شخص نیست، بلکه اولین گام­‌های جهان­شمولِ مربوط به جامعه­‌ی سوسیالیستی دموکراتیکی است که ایجاد خواهد شد.” (مانیفست تمدن دمکراتیک، جلد 5 ص 81)

این ارزیابی به روشنی بیان می­‌کند که چگونه خط­ مشی آزادی زنان بایستی خود را سازماندهی کند. غلبه بر بحران سیستم تنها از طریق سازماندهی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی امکان­پذیر خواهد بود.

برساخت زندگی نوین از طریق سازماندهی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی امکان­پذیر خواهد بود.

نقشه راه جدید زندگی، زندگی سوسیالیستی است که در پارادایم دموکراتیک، اکولوژیک و آزادی زنان بیان شده است. تئوری زندگی مشترک آزاد بیانگر چگونگی عملی نمودن این پارادایم است. زندگی مشترک آزاد با غلبه بر تمام عادات و الگوهای ذهنی نظام سرمایه­‌داری مردسالار امکان­پذیر است. ضدسیستم و سرمایه­‌داری بودن تنها با طرد و مبارزه با جنسیت‌گرایی اجتماعی امکان­پذیر است. جامعه‌­شناسی آزادی شاخه‌ای از جامعه‌­شناسی است که به بررسی معنا و پویایی آزادی می‌­پردازد و مبتنی بر جستجوی معنا در راستای آزادی زنان است.

ایجاد تعادل میان آزادی فردی و اجتماعی بسیار مهم است. زنان نیز بخشی از جامعه هستند و برای تغییر و تحول ‌جامعه‌ای که بخش از آن هستند، مبارزه می­‌کنند. این یک واقعیت است که جنسیت­‌گرایی، ملی­‌گرایی افراطی و دین‌گرایی عناصر اصلی برهم زننده­‌ی آزادی زنان و جامعه هستند. زمانی که  به تعارض میان آزادی و اقتدار، انضباط و هنجارها افزوده می­‌شود جامعه­‌شناسی آزادی باید راه­‌حل‌هایی برای مدیریت این تنش‌ها ارائه دهد. برای این منظور نیاز به یک برنامه سیاسی‌ای که دموکراسی  و آزادی را تضمین کند و سازمان­‌های سیاسی و اجتماعی که این برنامه را اجرایی کنند، است.

‌سانی که در قدرت بوده و بر اساس ابزار و استدلالات سیاسی نظام سرمایه­‌داری مردسالاری، سیاست­‌ورزی می‌­کنند؛ از دیگر سو مخالفین سیستم نیزهمچنان معتقدند که خط سوم بدون محدود شدن به شکلی از سیاست‌­ورزی درون سیستم، امکان­پذیر است و مسئولیت  تولید یک سیاست ضدسیستمی را بر عهده دارند. برای زنان خط سوم به معنای سازماندهی علیه سیستم در درون سیستم و برساخت یک زندگی دموکراتیک، اکولوژیک بر مبنای آزادی زنان در نقطه­‌ای حیاتی قرار دارد. اگر راه آزادی از سازماندهی و ایجاد سیستم خود می‌­باشد، کاری که باید انجام گیرد، عملی نمودن این امر است. البته این فقط مشکل زنان نیست. در مورد هر قشر، طبقه و ملتی که مسئله‌ی آزادی دارد، صدق می­‌کند. از این منظر سیاست­‌های خط سوم بایستی اساسا از دیدگاهی ضدسیستمی پایه­‌گذاری شود. هنگام نظری بر تحولات سیاسی جاری خواهیم دید بسیاری از احزاب سیاسی درون سیستم سیاست­‌های خود را به عنوان خط سوم تعریف می­‌کنند. هدف  بسیاری از این احزاب و سیاست‌ها بهره‌­مندی از رانت نظام و حکومت کردن است و هیچ مشکلی با ذهنیت یا رویکرد مدیریتی سرمایه­‌داری مردسالار ندارند. بنابراین نمی­‌توان گفت چنین ساختار و احزاب سیاسی در سیاست راه سوم مشارکت دارند.

ما برای  برساخت زندگی بر مبنای معیارهای دمکراتیک، اکولوژیک و آزادی زنان در برابر نظام سرمایه‌­داری مردسالار مبارزه می­‌کنیم. اشتباه نیست اگر این مبارزه را به عنوان سفر زنان برای آزادی تعریف نماییم. البته سفر زنان برای آزادی، برابری و عدالت اکنون آغاز نشده و سخن ما از مسیری است که با هزاران سال مبارزه، مقاومت و تجربه گشوده شده است. با این حال مسیر سفر هر دوره با توجه به جنبه­‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و … آن دوره متفاوت است و نمی‌­توان مستقل از تحولات در نظر گرفت. بنابراین هر سفری نشان‌­دهنده‌­ی یک شروع جدید است. آنچه مهم است نشان دادن توانایی و شهامت برای ممکن ساختن زندگی نوینی بدون تسلیم شدن به استعمار و ستم تحمیلی است. مرحله­‌ی پس از آن مستلزم پشتکار، اراده و عزم راسخ است. زیرا با سیستمی مواجهیم که هزاران سال خود را سازماندهی و بر جامعه تحمیل کرده است. آگاهی از این امر راهنمایی برای غلبه بر مشکلاتی خواهد ‌بود که با آنها مواجه خواهیم شد.  نقطه­‌ی شروع برای زنان این است که از حقیقت خویش آگاه شوند. شاید واقع‌­بینانه­ترین کاری که بایست انجام داد این است که از تحلیل واقعیت اجتماعی خود آغاز نمود. ادعای برساخت یک زندگی دموکراتیک، اکولوژیک بر مبنای آزادی زنان در برابر سرمایه‌­داری مردسالاری ادعای بزرگی است. این ادعا نیازمند آگاهی، تلاش و سازماندهی است.

به باورم بسیاری از انسان‌ها واقعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی‌ای که در آن زندگی می­‌کنند را زیر سوال می‌­برند و به دنبال راه‌هایی برای خروج از آن هستند. بنابراین کسانی که ادعای تغییر و تحول جامعه را دارند و حول آن سازماندهی می­‌کنند، پیشاهنگ خروج از بحران­ها و مسائل اجتماعی هستند. بدون یک سازماندهی منسجم آزادی محقق نخواهد شد. موضوع سازماندهی که بسیار حیاتی برای آینده‌ی جوامع است، بایستی برای زنان بحث جدی باشد. زیرا ‌نظم موجود بیش از همه زنان را مورد هدف قرار می‌­دهد و البته سازماندهی و آگاهی زنان را برای خود خطری می­بیند. به همین دلیل نمی­‌توان مستقل از این واقعیت به مباحث سیاسی خط سوم برخورد نمود و در مورد آن گفتگو کرد. هدف ما سازماندهی یک سیستم درون سیستم اما علیه آن است که در راستای منافع زنان و جامعه است. هر چند در زندگی روزانه­‌ی خود همواره شاهد دشواری­‌های آن هستیم.

کسانی که ادعای سازماندهی یک سیستم و زندگی جایگزین دارند، در درجه­‌ی اول بایستی به یک نیروی منسجم مبدل شوند. کسانی که سیستم نظام ایدئولوژیک، سیاسی و اخلاقی خودشان را سامان می­‌دهند و اجتماعی می­‌کنند و جامعه را پیرامون آن سازماندهی می­‌کنند، می‌­توانند برای جامعه منبع الهام باشند. لازم است بر این نکته­‌ی مهم تاکید نمود که ابزار و روش­‌هایی که یک جامعه سازمان­‌یافته را ایجاد می­‌کند نیز مهم است. زیرا جنبش زنان که برای برساخت یک سیستم دمکراتیک، اکولوژیک مبتنی بر آزادی زنان در برابر سیستم پدر-مردسالاری مبارزه می­‌کند در راستای خط سوم در تلاش برای برقراری پیوند میان زنان و جامعه هستند. بنابراین راه و روش­های رسیدن به هدف هم باید زیبا و معنامند باشد.

هزاران سال تجارب تاریخی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به ما نشان داده بدون پیروزی در میدان سیاسی دستیابی به هیچ دستاوردی در هیچ عرصه‌ای امکان­پذیر نیست و اگر هم ممکن شده ماندگار نبوده و به یک سیستم تبدیل نشده است. بنابراین خط سوم به عنوان عرصه­‌ای مهم برای پیروزی در عرصه سیاسی و اجتماعی نمودن سیاست‌­های آزادی زنان است. تغییر دنیای مردسالار که زندگی را برای زنان به یک زندان تبدیل نموده نه تنها برای زنان بلکه برای تمام بشریت هدف مهمی است. هدف خط سوم در دستیابی به این هدف غیرقابل انکار است. از سوی دیگر شیوه­‌ی اندیشه ایدئولوژیک و سیاسی که جامعه پیرامون آن سازماندهی می‌­شود نیز از اهمیت ویژه­‌ای برخوردار است.

ممکن است شما دوست داشته باشید