از نخستین بذرهای کاشته شده توسط بشریت تا نیروگاههای عظیم زغال سنگ و میادین نفتی که رگهها و منابع زیرزمینی را مصرف میکنند، انسانها یاد گرفتهاند طبیعت را مطابق با نیازهای یک جامعهی به شدت سرمایهداری و جهانی شده تغییر دهند. هم اکنون کشورهای امپریالیستی و شرکتهای چندملیتی در این زمینه بدون محدودیت عمل کرده و سیاره زمین را به منبعی بیپایان برای افزایش قدرت خود و غصب منابع بیشتر تبدیل کردهاند و از نیروی حیاتی طبیعت برای استفاده جهت خدمت به طبقهی حاکم به کار میبرند. تخریب و غارت طبیعت در چنین شرایطی به یک معضل اجتماعی تبدیل شده که ناشی از روابط هیرارشیک و تسلط مردان بر زنان و سازوکارهای ظلم و استثمار است. اکولوژی اجتماعی وارونه کردن این چرخهی تخریب طبیعت با برساخت یک جامعه اکولوژیکی متمرکز بر آزادی زنان است. کنفدرالیسم دموکراتیک؛ نظامی برای سازماندهی در سطح مردمی در قالب کمونها، شوراها، کمیتهها و هماهنگی آنها با یکدیگر در سطوح محلی، منطقهای و جهانی است. اکولوژی همچنین یکی از سه سنگ بنای کنفدرالیسم دموکراتیک است که شامل دموکراسی و آزادی زنان است، میباشد.
عبدالله اوجالان در رویکرد اکولوژیک پارادایم خود با الهام از مفهوم اکولوژی اجتماعی موری بوکچین (1) آنارشیست پیشنهاد میکند که بایستی کنفدرالیسم اکولوژیک را در طبیعت سوم یافت. تمامی روابط مبتنی بر احترام متقابل میان طبیعت اول (محیط زیست) و طبیعت دوم (جامعه)، طبیعت سوم (سنتز و هماهنگی میان طبیعت اول و دوم) را تشکیل میدهد. هنگامی که ما فعالانه این روابط را ایجاد نماییم بر تفکیک هزاران ساله و ذهنیت تقابل میان هر دو غلبه میکنیم. زیرا در شکلگیری جهان هستی و ماهیت آن سلطه وجود ندارد. لذا با تسلط ذهنیت مردسالاری و ادغام قدرت و علم بر محور روابط سرمایه، سلطه بر طبیعت و بهرهکشی از آن نیز آغاز شده است.
جایگاه اکولوژی در کنفدرالیسم دموکراتیک
اکولوژی اجتماعی همانند ژنئولوژی، جامعه و طبیعت و همهی اجزای آن را با دیدی کلیتمند مینگرد و میتوان اکولوژی را به عنوان دانش زندگی انسان با طبیعت نیز تعریف نمود. جامعه، انسان و طبیعت را نمیتوان مجزا از یکدیگر مورد ارزیابی قرار داد. بالعکس با نگاهی به جوامع مادرتبار این هماهنگی و تعامل را خواهیم دید. در این جوامع به طبیعت دیدگاهی ابژهگونه وجود ندارد بلکه پیوند عمیقی با طبیعت وجود داشت و به عبارت صحیحتری خود را بخشی از طبیعت قلمداد میکردند. این موضوع، در نحوهی عمل ما نیز تفاوت ایجاد میکند. چنین دیدگاهی به طبیعت دقیقا شیوهی نگرش به طبیعت در نظام کنفدرالیسم دموکراتیک است. این دیدگاه ارگانیک به اکولوژی در همهی سطوح کنفدرالها، کمونها، شوراها، کمیتهها و سایر نهادها نیز بایستی نقش داشته باشد.
کنفدرالیسم به خودی خود یک مفهوم اکولوژیک و سازماندهیای به شکلی اکولوژیکی است. کنفدرالیسم دموکراتیک سیستمی است که کمیتهها، شوراها و دیگر تشکلهای کوچک دموکراتیک همانند اکوسیستمهای کوچک را هم تحت چتر خود قرار میدهد. اکولوژی رویکردی کلیتمند است که در آن هر موجود زندهای دارای ارزش و نیروی مختص به خود برای تداوم زندگی است و این توازنی که در طبیعت وجود دارد در واقع بیانگر توازن اکولوژیکی است. بنابراین آزادی را میتوان در این وحدت جُست که در آن فرادستی و سلطه وجود ندارد؛ روژآوای کردستان که بر مبنای ساختاری کنفدرالیسم سازماندهی شده بر اساس معیارهای اکولوژیک است. لذا به دلیل شرایط جنگی پایدار، تحریم، کمبود منابع و سیاستهای جنگ ویژه موانعی در این زمینه ایجاد میشود. از سوی دیگر یافتن راهکارهایی جهت ادغام اکولوژی در فرایند انقلاب یکی از وظایف ژنئولوژی و در معنایی وسیعتر جنبش زنان است.
چه باید کرد و از کجا بایستی آغاز کرد؟
مبارزات در راستای یک زندگی و جامعهی اکولوژیکی از زمانی که تهدیدات و تخریبات حاصل از معضلات اکولوژیک برجسته شده، در سراسر جهان وجود داشته است. اغلب این مبارزات به عنوان مقاومت در برابر استعمار سرزمینها و ملتها آغاز شده است. به عنوان مثال “Via Campesina” یک جنبش بینالمللی حاکمیت غذایی است که در آمریکای لاتین آغاز شد. میلیونها دهقان، کشاورز، مردم بدون زمین، زنان و جوانان روستایی، بومیان، مهاجران و کارگران کشاورزی از سراسر جهان را گردهم میآورد. زنان به عنوان محافظان خاک در خط مقدم بسیاری از کمپینها همانند کمپین بذر قرار گرفتند. آنها “Defensoras de la tierra” به معنای مدافعان سرزمین هستند. به همین دلیل سرمایهداری همواره زنان را به عنوان تهدیدی که نظم آن را به چالش میکشند، میبیند. Via Campesina بخشی از صدها مبارزه در راستای خودمختاری و دفاع از سرزمین خود در مناطق مختلف آمریکای لاتین است، جایی که زنان در خط مقدم قرار گرفتند، خطر کردند و جان خود را از دست دادند و راهپیمایی کردند. تمامی این جوامع بومی در قارهی آمریکا همانند آیماراها (بولیوی، پرو و شیلی)، زاپاتیستا (مکزیک)، ماپوچها (شیلی و آرژانتین)، یا اوجیبوه (آمریکای شمالی) همگی مبارزات خود را بر خاک و طبیعتشان استوار کردهاند. رهبری تمامی این جنبشها را زنان بر عهده گرفتند و نقش تعیینکنندهای در برجسته شدن آن داشتهاند.
به عنوان مثال برتا کاسیرس یک فعال بومی از هندوراس (لنکا) است که در دوم مارس 2016 به دلیل فعالیتهای نیرومند خود جهت حفاظت از آب و خاک کشته شد. زنان در آمریکای لاتین میگویند که او نمیمیرد و تکثیر میشود. برتا میگوید: ” ما از زمین و آب هستیم، ما از رودخانههای کهن مردم لنکا محافظت میکنیم. ارواح دخترانمان آن را حفظ میکند و به ما نشان میدهند که چگونه به دفاع از آنها به روشهای مختلف جان بخشیم که همانا وقف زندگی برای دفاع از بشریت و کرهی زمین است.”
مبارزات محلی علیه تاسیس سدهای آبی در هند نمونهی دیگری از نقش پیشروی زنان در مبارزات اکولوژیک برای حفظ زمین است. خودسازماندهی زنان در هند در مورد مبارزات اکولوژیک بسیار نیرومند است و پیوند زنان با زمین در این زمینه فاکتور مهمی در پیشبرد این مبارزات است. زیرا اغلب زنان در مزارع کار کرده و برای بهبود خاک تلاش میکنند تا بتوانند همراه با آن در حیات بمانند. به همین دلیل تخریبات و معضلات اکولوژیک در همهی نقاط دنیا بیش از همه بر زنان تاثیر میگذارد و بدان معناست که زنان نخستین کسانی هستند که حول این مسائل سازماندهی میشوند و جان خود را جهت گذران زندگی به خطر میاندازند. چنین شرایطی را در روژآوای کردستان نیز شاهدیم.
نمونهی دیگری از مبارزات اکولوژیکی “جمعههایی برای آینده” (Friday for Future) است که در آن دانشآموزان جوان با الهام از گرتا تونبرگ نوجوان سوئدی در روزهای جمعه گرد هم آمده تا به بیتفاوتی سیاستمداران نسبت به بحران آب و هوا اعتراض کنند. این اعتراضات نشاندهندهی این است که چگونه میتوان نسل جوان را متوجه و درگیر مسائل و بحرانهای زیستمحیطی کرد. این جنبشها ثابت میکند که جوانان سالهاست در راستای حفاظت از محیطزیست سازماندهی شدهاند علیرغم اینکه این مبارزات در موارد بسیاری نادیده انگاشته شده است. بدون تردید این جنبشها برای انقلابها امیدوارکننده است. لذا مبارزات اکولوژیک در جنبشهای اجتماعی در داخل مرزهای سرمایهداری معمولا در مبارزات عمومی جای داده نمیشود و تا حدودی منزوی میشوند. به همین دلیل بایستی به مبارزات اکولوژیکی همانند پلی جهت پیوند با سایر مبارزات نگریست و مبارزات واقعی برای دمکراسی هنگامی که آزادی زنان و چارهاندیشی بحرانهای اکولوژیکی از اهداف اصلی آن باشد به یکپارچگی دست خواهد یافت.
مبارزات “جمعهها برای آینده” در تمامی شهرهای جهان ادامه دارد. در کردستان نیز به دلیل حملات اشغالگرانه و فاشیستی دولت ترکیه و ایران تخریب و غارت طبیعت آن همچنان ادامه دارد. در سالهای گذشته و با رشد و توسعهی مبارزات اقلیمی مفاهیم کنفدرالیسم دموکراتیک و شوراهای مردمی بیشتر مورد بحث و گفتگو قرار میگیرند. تمرکز بر محیط زیست و کنفدرالیسم دموکراتیک میتواند بستر مناسبی برای توسعهی کنفدرالیسم اکولوژیک فراهم نماید. در کردستان نیز مبارزات و کمپینهایی در راستای حفظ محیطزیست کردستان در تمامی بخشهای آن در جریان است و کردستان در سالهای اخیر شاهد جنبشهای اکولوژیکی بسیار فعالی بوده است. نابودی محیطزیست در کردستان کاملا سیاسی و با اهداف نظامی صورت میگیرد. کمپین “نجات حسن کیف” (2) یکی از این مبارزات است. یافتن زمینههای مشترک جهت برجسته کردن پیوند میان فجایع آب و هوایی، جنگ و فاشیسم بسیار مهم و در پیشبرد مبارزات اکولوژیکی نقش مهمی دارد.
این گروهها دارای پتانسیل بسیاری بوده، زیرا در کنار یک سازماندهی نیرومند، مسائل اکولوژیک و تبعات ویرانگر آن را درک کردهاند. لذا گاها در رهنمودهای آنان کاستیهایی دیده میشود. به خصوص در مورد سوالاتی در مورد آنچه میخواهیم بسازیم و چگونگی انجام آن است. در این موارد آموزش همواره نقطهی خوبی برای شروع است. در این راستا “Make Rojava Green Again” در اروپا تلاشهایی در این زمینه انجام دادند. با این حال چنین ایدههایی بایستی بیشتر گسترش یابد زیرا مردم در مورد انقلاب روژآوا و چگونگی برساخت نظام آن کنجکاو هستند.
اگر شرایط عفرین را در این زمینه مورد تحلیل قرار دهیم خواهیم دید که دولت اشغالگر ترکیه نه تنها به طور پیوسته جنگی دائمی تحمیل میکند بلکه با قطع درختان کهنسال زیتون و تخریب طبیعت منطقه مرتکب فاشیسم و اکوساید شده است. نابودسازی طبیعت و جغرافیا در حقیقت به معنای قطع پیوند مردمان آن با منطقه با سرزمینشان بوده و بدین ترتیب زمینهی نسلکشی مردمان آن را فراهم میکند. هنگام گفتگو با ساکنین عفرین پیوند عمیق آنان با سرزمینشان و به ویژه به درختان زیتون را میتوان احساس کرد. زیرا زیتون برای مردمان این سرزمین نماد زندگی و در عین حال مقاومت است. به همین دلیل عملیات اشغالگرانهی دولت ترکیه در عفرین “شاخه زیتون” نامیده شد که در واقع عملیاتی برای شکستن روحیهی مردمان این منطقه محسوب میشود.
روژآوا و سایر بخشهای کردستان از سالهای 1950 بدینسو از سویی از طریق سیاستهای سرمایهداری و از سوی دیگر نظامهای استعماری دولت-ملتهایی که در آن زندگی میکنند همواره در شرایط ناگواری قرار داشتهاند. صنعتگرایی همراه با سرمایهداری از سالهای 1950 تا سالهای پیش از انقلاب روژآوا پروژههای سرمایهداری را اجرایی کرد تا دولت سوریه بتواند در روژآوای کردستان از این امر منتفع گشته و منطقه را صنعتی کند. در نهایت با بهرهبرداری بیش از حد از خاک، موجب تخریبات گستردهی زیستمحیطی شده است. در سالهای اخیر و با انقلاب روژآوا تلاشها جهت جلوگیری از تخریبات بیشتر ادامه دارد.
ژنوار، روستای زنان در روژآوای کردستان بیانی از آزادی زنان به عنوان یکی از سه رکن کنفدرالیسم دموکراتیک است. ژنوار مکانی است برای ساختن یک زندگی اشتراکی توسط زنان که همهی جنبههای زندگی خود را با هم و هماهنگ با طبیعت سازماندهی و انجام میدهند. برقراری دوبارهی پیوندهای گسسته شده میان زنان و طبیعت خود در کاراکتر یک انقلاب است. شیوهی زندگیای که با افراد و گروههای مختلف در روستاهای همجوار نیز در ارتباط بوده و تاکنون از بسیاری از مناطق دنیا از این روستا دیدن کردهاند.
چگونه میتوان کنفدرالیسم اکولوژیک را برساخت؟
از دیدگاه عبدالله اوجالان طیبعت سوم سازگاری و هماهنگی میان طبیعت اول و طبیعت دوم (جامعهی انسانی) با مشارکت انسان است. انسانی که نیروی آگاهیاش در مورد طبیعتها افزایش یافته و تفاوت خویش را نشان میدهد. بنابراین ما انسانها تنها گونهای هستیم که میتوانیم برای فجایع اکولوژیکی که خود ایجاد کردهایم، راهحلی بیابیم. وظیفهی کنونی ما بازگشت به زمین مادر است. در زبان سومری “آمارگی” همان بازگشت به مادر و نخستین کلمهای است که برای آزادی مورد استفاده قرار گرفته است. کنفدرالیسم اکولوژیک به معنای حضور و مشارکت تمامی اعضای کمونها، کمیتهها، شوراها، روستاها، شهرها و مناطق مختلف در راستای حفظ محیطزیست در برابر فجایع ناشی از سرمایهداری و تخریب عامدانهی آن است تا همراه با هم زندگی جدید و زیبایی بسازیم. بر این اساس اکولوژی اجتماعی مبتنی بر همزیستی میان انسانها و انسانها با طبیعت را برقرار میکند و جهت برقراری آن نیاز به تغییر در ساختارها و مناسبات اجتماعی وجود دارد.
در راستای کنفدرالیسم اکولوژیک نیاز به ایجاد و تقویت ارتباط با تمامی جایگزینهای اکولوژیکی متفاوت در حال پیشبرد است. به ویژه با نهادها و افرادی که تعاونی و پروژههای کشاورزی با حمایت جامعه را تشکیل و اجرایی میکنند. به عنوان مثال بانکهای بذر در راستای استقلال کشاورزی مردم فاکتور بسیار مهمی است. حتی اعلام مناطق خودگردان در راستای دفاع از خود در برابر تهاجمات استعماری و ایجاد روابط نیرومند میان پروژهها و سازماندهی واقعی مهم است. این فعالیتها و گامهای عملی در روند پیشرفت و برساخت کنفدرالیسم اکولوژیک تاثیرگذار خواهد بود.
برای پایان دادن به دولت-ملتگرایی، سرمایهداری، تخریبات اکولوژیک و سرکوب زنان در خاورمیانه نیاز به یک سیستم دموکراتیک مبتنی بر دفاع ذاتی در کنار حفظ زیستمحیط وجود دارد. اگر زنان یک بافت اجتماعی نیرومندی تشکیل دهند نه تنها مبارزات اکولوژیک بلکه سایر مبارزات اجتماعی نیز قویتر میشود. یکی از فاکتورهای اصلی در این راستا مبارزهای مستمر با فرهنگ مردسالاری در تمامی روابط، مناسبات و سازماندهیها است. اتحاد زنان نیز در توسعهی یک جامعهی اکولوژیکی نقش اساسی دارد. زیرا ستم و سلطه بر زنان همراه با سلطه بر طبیعت آغاز شد. به همین دلیل بایستی از هم اکنون فعالیتهای دموکراتیزه شدن را آغاز نماییم. بدین ترتیب ساختار دولتی به تدریج ضعیفتر خواهد شد و نیاز به موکول کردن آن به پس از انقلاب وجود ندارد. هر چند سیاستهای دولتی تلاش خواهند کرد تا مانع درک ما از زیبایی و سازندگی مشارکت و همبستگی گردد لذا نبایست فراموش کرد برای مشارکت مردم در جامعهی دموکراتیک و گذر از ساختار دولتی نیاز به کار سخت و آموزش لازم وجود دارد. بنابراین بایستی آینده را از هم اکنون ترسیم کرد تا بار دیگر معنای آمارگی را درک نماییم. جامعهای که از طبیعت بیگانه شده و با آن دشمنی کند هم از لحاظ معنوی و هم فرهنگی دچار گسست و بیریشگی خواهد شد.
پانویسها
- مورخ و فیلسوف سیاسی سوسیالیست و از پیشگامان جنبش اکولوژی است.
2. حسن کیف یکی از مناطق تاریخی در نزدیکی رودخانهی دجله و قدمتی حدود یازده هزار سال دارد که دولت ترکیه قصد دارد برای ساختن سد ایلیسو و توسعه پروژهی انرژی خود این شهر را به زیر آب بفرستد که تبعات آن نابودی گنجینههای باستانی و نقل مکان ساکنان آن است.